!) ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺁﻣﺪ : ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺯﻧﺎ ﺁﻣﺪ : ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻓﺖ (!) ﺳﻮﺩ ﺁﻣﺪ : ﺑﺮﮐﺖ ﺭﻓﺖ ! (!)ﻣُﺪ ﺁﻣﺪ : ﺣﯿﺎ ﺭﻓﺖ! (!) ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﺁﻣﺪ :ﺳﻼﻣﺖ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺭﺷﻮﻩ ﺁﻣﺪ : ﺣﻖ ﺭﻓﺖ ! (!)ﺩﯾﺮ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺁﻣﺪ: ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺖ! (!) ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺁﻣﺪ : ﻗﻨﺎﻋﺖ ﺭﻓﺖ ! (!) ﻗﻮﻡ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺁﻣﺪ : ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ ﺭﻓﺖ ! (!) ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺁﻣﺪ : ﺣﺠﺎﺏ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺟﻮﺍﯾﺰ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﻭ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﺁﻣﺪ: ﺯﮐﺎﺕ ﺭﻓﺖ ! (!) ﺗﻠﻔﻦ ﺁﻣﺪ: ﺻﻠﻪ ﺭﺣﻢ ﺭﻓﺖ! ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﯿﻢ !!! ﭼﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪ،ﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ !.... ؟ حکایت ما و خدا... خدا: بنده من نماز شب بخوان وآن یازده رکعت است. بنده: خدایا خسته ام! نمی توانم. خدا:بنده من،دورکعت نمازشفع ویک رکعت نماز وتر بخوان. بنده:خدایا خسته ام! برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. خدا: بنده من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان. بنده: خدایا سه رکعت زیاد است! خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان. بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟ خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیرو رو به آسمان کن و بگو یا ا… بنده: خدایا من در رختخواب هستم. اگر بلند شوم،خواب از سرم می پرد! خدا: بنده من همان جاکه دراز کشیده ای،تیمم کن و بگو یا ا… بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم. خدا: بنده من در دلت بگو یا ا… ما نماز شب برایت حساب می کنیم. بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد. خدا: ملائکه من،ببینید آن قدر ساده گرفته ام،اما او خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده. او را بیدار کنید. دلم برایش تنگ شده است. امشب با من حرف نزده. 📃ملائکه: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم،اما باز خوابید. خدا: ملائکه من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست. 📃ملائکه: پرورگارا باز هم بیدار نمی شود. خدا: اذان صبح را می گویند. هنگام طلوع آفتاب است. ای بنده من بیدار شو. نماز صبحت قضا می شود. 📃ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟ خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کرد… بنده من،تو هنگامی که به نماز می ایستی،من آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری.