روز هشتم غزلی عشق مرا می چیند سفره را گوشه ی ایوان طلا می چیند از همین اول صبح نیت مشهد کردم نام سلطان دلم را به زبان آوردم شورعشقی به دلم ریخت، غمی پیرم کرد یارضاگفتم و این اسم نمک گیرم کرد هشتمین روز؛قرارازدل ما میگیرد سحر، عطرحرم وصحن وسرا میگیرد هشتمین روز هوای دلمان بارانی است مشهدو کرب وبلا هردوحرم مهمانی است سحر هشتم ماه رمضان ، درسفرم بین اربابم وسلطان خودم دربه درم هم سر سفره سلطان دوعالم هستیم هم پریشان شب هشت محرم هستیم هم علی اکبریم هم رضوی، حیرانم کفتر بام حسین و حرم سلطانم @haram110