ملک الموت، نزد حضرت نوح علیه‌السلام آمد در حالی که او در آفتاب نشسته بود. حضرت بـه مـرگ فرمودند برای چه آمده‌ای؟ ملک الموت عرض کرد آمده ‌ام جان شما را بگیرم نـوح نبی علیه السـلام فرمـود: اجازه می‌ دهی از آفتـاب به سـایه بـروم؟ عزرائیـل گفت آری. علیه السلام به سایه رفت و آن‌گاه گفت: ای ملک‌الموت! این عُمر درازی که در دنیا داشتـم ، انگار به انـدازه همیـن رفتنـم از آفتاب به سایه بود. حال مأمـوریت خـود را انجـام بده. آنگاه ، جان نوح علیه‌السلام را گرفت. الأمالی‌صدوق، ۶۰۲ 📚