سال ۱۳۰۹ است. محسن، آخرین پسر میرزا علی‌‌اصغر شریعت (که در اداره‌‌ی تأمینات نظمیّه کار می‌‌کند)، قرار است با دختر حاج غلامحسین بزّاز ازدواج کند. خانواده‌ی شریعت و حاج غلامحسین بزّاز از ازدواج دختر و پسرشان خوشحال‌‌اند؛ اما از شغل محسن خوشنود نیستند. از سوی دیگر، محسن در قرار ملاقاتی مشکوک، به دیدار یکی از بازماندگان قجر به نام «شاهرخ میرزا» می‌‌رود که بعدها او را به قتل می‌رسانند. از طرفی محسن متوجه می‌شود بنابه دستوری محرمانه، قرار است عدّه‌ای از اوباش در میان دسته‌های عزاداری زدوخورد ایجاد کنند تا به همین بهانه، سال بعد از حرکت دسته‌های عزاداری جلوگیری کنند. محسن این خبر را به میرزا علی‌‌اصغر و حاج غلامحسین می‌دهد.... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/