به نام خداوند یکتای مهربان به زبان ساده بخوام بگم من تو یه خانواده 7 نفره زندگی کردم که با خودم شدیم 8 سه تا خواهر و سه تا برادر تو یه اتاق دوازده متری که با مشکلات زیادی که داشتیم زندگی کردیم من از اول راهنماي تا اول دبیرستان یعنی چهار سال که هر سالش هم شیفت صبح بودم پیاده تا مدرسه میرفتم و پیاده برمیگشتم که هر طرف نیم ساعت طول می‌کشید آرزوم این بود که بتونم به جای برسم که پدر مادرم بتونن به من افتخار کنم😍 من پایه دهم رو تموم کردم و عروسی کردم اومدم اندیمشک شوهرم تازه رفته بودن سر کار و من میخواستم درسمو ادامه بدم و پول نداشتم که بابام 50 هزار بهم داد گفت زهرا بابا درستو ادامه بده که بتونی به جای برسی سال 97 بود من رفتم ثبت نام اما نذاشتن گفتند ازدواج کردی و من بعد از 6 ماه پدرم فوت کردند و من خیلی ناراحت بودم که نتونستم به قولی که به پدرم دادم و نتونستم درس بخونم و اون موقع من تازه فهمیدم باردار هستم و با گریه های شب و روزم که عکس بابامو بغل کردم و گفتم بابا قول میدم هم خودم و هم بچم رو کاری میکنم انشاءالله که به جای برسیم و ما باعث سر بلندیت بشیم و تو دوسالگی برا محیا قرآن خوندم و دیدم که دوست داره حفظ کنه و با من تکرار می‌کرد و من فهمیدم که محیا جون میتونن و حفظیاتش خوبه و تا الان 15 تا سوره قرآن و دکلمه یادش دادم به لطف خدا و اینو من تا جای که میتونم و خدا کمک کنه ادامه میدم هر چند که با مشکلات روبه رو بشم چون من و محیا میتونیم به امید خدا من وقتی که از اهواز تماس گرفتن و گفتند دخترت نفر اول استان شده خیلی خوشحال شدم اون لحظه اشک شوق ریختم ولی من به خاطر مشکلات مالی تصمیم گرفتم که نرم نه هزینش داشتم و نه لباس درست حسابی برا محیا من قرار بود روز جمعه اونجا باشم که یه روز قبلش تماس گرفتن و گفتند از طرف جشنواره هزینه کرایه رو میدن و من یه ماشین گرفتم به همراه مامانم اینا رفتیم اهواز و گفتم هر وقت پولو دادن من به شما میدمش محیا هم میگفت من لباس ندارم نمیام که مامانم یه ساپورت جورایی براش خرید با یه بلوز دامن که مال حدود یه سال پیشش بودن بردمش و به جون محیا حتی کفشاش هم باره بودم و من موقع رفتن هم چسپشون زدم و محیا جون به خاطر من اونا رو پوشید و با من اومد و به لطف خدا هم خودم درسمو دارم ادامه میدم و هم محیا میخوام به جایگاه خوبی برسونم اول به خاطر قولی که به پدرم دادم و بعد به خاطر محیا من هم برا محیا توضیح دادم که چه قولی به پدرم دادم و محیا هر وقت عکس بابامو میبینه میگه به خاطر مرحوم پدر من شعر رو حفظ میکنه که اون خوشحال بشه😢😍 ـــــــــــــــــــــــ همراه حرف آورد باشید 🔻 @Harfavard_IRAN