┈•••༶༓( نامه بیست و هفتم)༓༶••┈ ...قسمت چهارم (پایانی) ای محمد !! من تو رو فرماندار بخش عظیمی از سپاهیانم - یعنی مردم مصر- کردم . تو باید دیگه از این به بعد با دل خودت مخالفت کنی و فقط از دین خودت دفاع کنی، حتی اگه از عمرت بیشتر از یک لحظه نمونده باشه. (یعنی مسائل اسلامی باید واست اولویت داشته باشه و مسایل شخصی رو بذاری کنار) (محمد!) به پا که واسه رضایت یکی از بنده های خدا، خود خدا رو به خشم در نیاری . چون بنده های خدا زیادن اما خدا یکی بیشتر نیست .(یعنی اگه یکیشون از دست تو الکی ناراحت شد و تو رو ول کرد، بازم جایگزین داره . ولی خدا جایگزین نداره) (محمد!) نمازهات رو سر وقت خودش بخون . نه اینکه به خاطر بیکاری بخوای زودتر بخونی و یا به خاطر مشغله، اون رو دیرتر بخونی !!! (محمد!) بدون که همه ی کارهای تو، تابع نمازته . امام در بخش دیگه ای نامه شون به محمد بن ابو بکر نوشتن: (.... محمد !) امام هدایت گر(=من) با امام تبهکار(=معاویه) با هم یکی نیستن . همانطور که دوست پیامبر با دشمن اون یکی نیست . (محمد مواظب منافقای اونجا باش) چون من از رسول خدا شنیدم که می فرمود : من نسبت به امتم از هیچ مومنی و هیچ مشرکی نگران نیستم . چون خدا مومن رو به سبب ایمانش از گمراهی حفظش می کنه و مشرک رو هم به خاطر شرکش سرکوب می کنه . نگرانی من از منافقای زبون بازه . اونا به زبون چیزی رو میگن که شما دوست دارین اما در عمل کارایی رو میکنن که شما دوست ندارین و زشت میدونین. نهج البلاغه ، نامه ۲۷ پای حرف امام علی(ع)||♡ 👇👇👇👇 @harfe110