طبق نقلی، هنده درخواست کرد، لااقل بگذار اسرایی که متعلّق به حسین علیه السلام هستند به داخـل حـرم بیـاورم، یـزیـد از طـرفی عاشـق هنـده بـود و حـرفـش را می پذیرفت و از طرفی می خواست (به قول مرحوم صدر قزوینی، در کتاب حدائق) باز اسرای اهل بیت علیهم السّلام را تحقیر کند و با آمدن آن ها به قصر، عظمت خودش و کاخش را به آن ها نشان دهد، لذا اجازه داد هنده آن ها را به داخل کاخ بیاورد. یزید گفت: اجازه داری بروی، امّا به صورت رسمی. لذا تعداد زیادی کنیز و غلام جلوتر رفتند و با مشعل خرابه را روشن کردند. گفتند:چه خبر است؟ گفتند:هنده به دیدن شما می آید.² طبق نقل دیگر:³ هنده از جریان شهادت امام حسین علیه السلام خبر نداشت. (با سانسور خبری که در شهر شام خصوصاً در قصر یزید بود). بعضی کنیزهایش به او گفتند: به دیدن اسرا و خارجیان برویم و او قبول کرد. لباس فاخر پوشید، با جمع زیادی از خدمه به تماشای اسرا رفت. حضرت زینب سلام الله علیه تا او را دید شناخت، به خواهرش، امّ کلثوم علیهاالسلام گفت: این زن را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: او هنده، دختر عبدالله بن عامر است، هر دوتایی سر را به زیر انداختند که هنده آن ها را نبیند و یا نشناسد. هنده جلو آمد و گفت:خانم چرا سرت را به زیر انداختی؟ حضرت زینب سلام الله علیه جوابی نداد. پرسید: مِن اَیِّ البِلادِ انتم؟ از کدام شهرید؟ فرمود: مِنَ المدینة. از شهر مدینه. تا نام مدینه را شنید از صندلی پایین آمد و گفت: بهترین سلام ها بر ساکنان مدینه. زینب سلام الله علیه پرسید: چرا از صندلی پایین آمدی؟ به احترام ساکنان مدینه. هنده پرسید: سؤالی دارم. خانم فرمود: بپرس. عرض کرد: شما خاندان علی علیه السلام را در مدینه می شناسید؟ آخه من زمانی کنیز آن ها بودم. زینب سلام الله علیه فرمود: آری، از حال کدام یک از آن ها می خواهی، بدانی؟ عرض کرد: از حال حسین علیه السلام و بقیه فرزندان علی علیه السلام ؛ آخه من شفا یافته ی حسینم، کنیز زینبم. زینب سلام الله علیه گریه زیادی کرد و فرمود: وَ اِن سَئَلتِ عَنِ الحٌسَینِ فَهذا رأسهُ بَینَ یَدَی یزیدٍ...⁴ اگر از حسین علیه السلام می پرسی، این سر بریده ی اوست که در برابر یزید است. اگر از عبّاس علیه السلام و سایر فرزندان می پرسی، آن سرهای بالای نیزه متعلّق به آن هاست و بدن هایشان در کربلاست. اگـر از زین العابدین علیه السلام می پرسی، از شدّت درد قادر به حرکت نیست. ✨و اِن سَئَلت عَنِ زَینَبٍ، فَاَنَا زَیَنَبُ بنت عَلّیٍ وَ هذِی اُمُّ کُلثُومٍ وَ هؤُلاءِ بَقیةُ مُخَدّرات فاطِمَة الزّهراءِ سلام الله علیه. اگر از زینب می پرسی من زینبم، این خواهرم، امّ کلثوم است و بقیّه ی این زن ها منسوب به مادرم فاطمه زهرا سلام الله علیه هستند. 👈ادامه دارد... 📓1-نفس المهموم ص 455، 📓 -بحار الانوار، ج 45، ص196 📓 -سحاب رحمت، ص740، 📓 -از مدینه تا مدینه، ص 974. 📓2-طبق نقل از مدینه تا مدینه، ص978 📓3-سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله ص 486 📓 -معالی السّبطین، ج 2، ص 173 📓4-از مدینه تا مدینه، ص ۹۷۸
✔️هروله حضرت زینب علیه السلام در عاشورا... ➰ولما سقط الإمام الحسين عليهالسلام على الأرض خرجت السيدة زينب من باب الخيمة نحو الميدان وهي تنادي: وا أخاه واسيداه وا أهل بيتاه ليت السماء أطبقت على الأرض وليت الجبال تدكدكت على السهل ثم وجهت كلامها إلى عمر بن سعد وقالت يا بن سعد أيقتل أبو عبد الله وأنت تنظر إليه فلم يجبها عمر بشيءفنادت ويحكم ما فيكم مسلم فلم يجبها أحد بشيء ثم انحدرت نحو المعركة وهي تركض مسرعةً فتارةً تعثر بأذيالها وتارةً تسقط على وجهها من عظم دهشتها حتى وصلت إلى وسط المعركة فجعلت تنظر يميناً وشمالاً فرأت أخاها الحسين عليهالسلام مطروحاً على وجه الأرض وهو يخور في دمه ويقبض يميناً وشمالاً ويجمع رجلاً ويمد أخرى والدماء تسيل من جراحاته فجلست عنده وطرحت نفسها على جسده الشريف وجعلت تقول:ءأنت الحسين؟! ءأنت أخي؟!أنت ابن أمي؟! ءأنت نور بصري؟!ءأنت مهجة فؤادي؟!ءأنت حماناءأنت رجانا؟!ءأنت ابن محمد المصطفى؟! ءأنت ابن علي المرتضى؟! ءأنت ابن فاطمة الزهراء؟. ➿وقتی که حضرت امام حسین سلام الله علیه بر زمین افتاد حضرت زینب صلوات الله علیها از خیمه به سمت میدان حرکت کرده و فریاد میزد وای برادرم وای سرورم وای ای خاندانم کاش آسمان بر زمین سقوط می کرد و ای کاش کوه ها بر بیابان ها میریخت سپس روی سخن را به عمر بن سعد کرد و فرمود ای پسر سعد ایستاده ای و کشته شدن اباعبدالله را تماشا می کنی عمر سعد پاسخی به او نداد سپس به لشکر خطاب کرد وای بر شما که حتی یک مسلمان در میان شما نیست باز هم کسی پاسخ آن حضرت را نداد سپس به وسط میدا جنگ دوید و چنان به سرعت میرفت که پای او به دامان لباسش گیر میکرد و از شدت هیجان و اضطراب به زمین می خورد و بر میخواست تا اینکه به وسط میدان رسید و پیوسته به چپ و راست نگاه می کرد تا اینکه برادر خود