✨✨✨✨✨✨ 🦋 داستان کوتاه پند آموز 🌿 مجلس میهمانی بود پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود... اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد.. و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت... 🌿 دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده... به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! 🌿 پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود. ✍مواظب قضاوتهایمان باشیم.... چه زيبا گفتند: 🍃برای ڪسی ڪه میفهمد هیچ توضیحے لازم نیست و 🍃برای ڪسی ڪه نمیفهمد هر توضیحے اضافه است 🍃آنانکه می فهمند عذاب میکِشند و 🍃آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند 🍃مهم نیست که چہ "مدرڪے" دارید 🍃مهم اینه که چہ "درڪے" دارید... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌ 💞💞حریم عشق💞💞 https://eitaa.com/joinchat/1627127856C5cd36f1ed6 ☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️