💢 کیفیت حضورش نبودنهایش را جبران می کرد آقا محمد هر وقت از ماموریت میومد، یک هفته میفتاد. تب میکرد، مریض میشد... سرم وصل میکردن بهش و از این چیزا.. چون اونجا هم خوابش خیلی کم بود، هم غذاش... خیلی ضعیف میشد. ولی بعد از چند روز استراحت، ما هر بار یه مسافرت می رفتیم. یعنی هر سال اردیبهشت ماه، ما مسافرت می رفتیم . بندر انزلی، اصفهان، کاشان یا هر جای دیگه... حتما مسافرت می رفتیم. میگفت روحیه بچه ها عوض بشه. خیلی مشهد می رفتیم، خیلی خوب بود.. 🍃یه کار دیگه هم که برا جبران میکرد، این بود که وقتی میومد خونه دست پر میومد. اگر راهیان نور غرب بود ،کردستان بود، یا جنوب بود، میرفت خرید میکرد. با اینکه میدونم چقدر خسته بود، اما با این وجود، همکارانش می گفتن با یه ذوقی میرفت خرید میکرد که تعجب میکردن.... بعد از شهادتش، وقتی رفتیم سوریه، بازاراشون رو دیدم، گفتم محمد اگر برمیگشتی، میدونم کلی اینجا خرید میکردی😔😔 آقا محمد خودش بدون اینکه من بهش بگم، خیلی با سلیقه کادو میکرد. 🍃مثلا روز تولد همه مون رو یادش بود. دقیقا یک هفته قبل از آخرین باری که بره جنوب، خیلی سوپرایزمون کرد. تولد گرفت و کادو خرید.. اصلا از این بابت کم نمیذاشت.. اینجوری نبود که فقط کارش باشه. به بچه میرسید. حواسش به همه چیز بود. به مادرش و خواهر و برادرش هم حواسش بود، به ما هم همین جور... وقتایی که سرش خلوت بود، دیگه حسابی وقت میداشت .. خب من اینا رو که می دیدم، می‌گفتم این سختیها هم بالاخره تمام میشه، میگذره.. یک ماه دو ماه تحمل میکنیم، بعدش دوباره بر میگرده خونه، دوباره همون رسیدگی ها، همون محبت ها... برا همین بهش می گفتم وقتی نیستی اشکال نداره، چون وقتی هستی توجه کامل داری و این برا من لذت بخشه.. به نقل از همسر 🔎 @harimeharam_ir