پيامبر از على پرسيدند ، براى ازدواج با فاطمه چه دارى؟ على گفت ،هيچ ، جز شمشير و زرهى براى جهاد در راه خدا و يك شتر پيامبر فرمودند شمشير را براى نبرد در راه حق و شتر را براى معاش و تامين زندگى ات نگاه دار، ولى تو بدون زره هم ميتوانى مبارزه كنى. آنرا بفروش! على(ع) زره اش را به پانصد درهم ميفروشد، كه مهريه فاطمه است. مجلس جشن در مسجد با مشاركت توده مردم و بدون جدا كردن فقرا و اغنياء برگزار ميشود. پيامبر در مسجد سخنرانى ميكنند و ميگويند: مردم! ازدواج را آسان بگيريد، به سراغ اشرافيگرى نرويد،مهريه را كم بگيريد... از همان پول مقدارى جهيزيه و لوازم خانه و عطر و لوازم مختصر آرايش براى مجلس عروسى تهيه ميشود و مابقى خرج غذاى جشن ميگردد و همان شب ، فاطمه بهترين لباس خود را به دخترى فقير و گمنام ميبخشد. دختر فقيرى كه او را نميشناخت بعهدها وقتى پيامبر از على پرسيدند ، فاطمه چگونه همسرى است؟ على گفت، نعم العون على طاعة الله، بهترين دوست در مسير خداوند، ما در اين مسير مثل دو دوست به هم كمك ميكنيم. فاطمه هم به على ميگفت ، يا أباالحَسَنِ! إنّي لأَستَحيي مِن إلهي أن اُكَلِّفَ نَفسَكَ مالاتَقدِرُ عَلَيهِ ، من از خداوند شرم ميكنم كه در اين شرايط سخت مبارزه امت اسلام با كفار، از تو چيزى بخواهم كه توان تهيه آنرا نداشته باشى. چون آنها يك خانواده مبارز و مجاهد بودند و سقف آرزوهايشان مثل ما خانه و ماشين و لباس و اين چيزها نبود. سقف آرزوهايشان نجات كل بشر بود. جهانى فكر ميكردند و فرا تاريخى، ميگويد كه من از خداوند شرم ميكنم كه در اين شرايط زندگى و مبارزه از تو چيزى بخواهم بيش از توانت روزى هم پيامبر از فاطمه پرسيد، در زندگى على را چگونه ديدى؟ فاطمه فرمود، يا رسول الله، ما يدع شيئاً من رزقه إلاّ وزعه بين المساكين، على همه سهم خود از دنيا و زندگى را بين فقرا توزيع ميكند و براى خود هيچ نميخواهد. در طول تاريخ خانواده هاى زيادى در حد و اندازه خودشان از اين خانواده الگوبردارى كرده اند. نسل هاى جوان حول و حوش انقلاب و بخصوص بعد از انقلاب ازدواج هاى ساده انقلابى داشتند. ازدواج ها، ازدواج هاى علوى و فاطمى بود. ازدواج هاى كم خرج ، صميمى، عاشقانه، فقيرانه و انقلابى كه فقط يك پيمان زناشويى بين مذكر و مونث نبود. ميثاق دوستى و همفكرى و همكارى هم بود، حتى پيمان جهاد مشترك در راه خدا بود. بين بچه هاى انقلابى ما ازدواج هايى داشتيم كه مهريه عروس فقط قرآن و كتاب بود. تفريح و گردش شان رفتن به محلات فقير نشين و كوره پز خانه ها براى كمك به محرومين بود. زن و شوهر هايى كه با هم نهج البلاغه دوره ميكردند و به جاى تجمل گرايى و اشرافيگرى و چشم و هم چشمى ، زندگى هاى رحمانى و مهريه هاى معنادار داشتند. در سالهاى اخير هم در دوستان و بستگان مان داشتيم افرادى را كه مهريه دختر اين بود كه شوهر به محض تمتع مالى ، خرج ازدواج پنج دختر و پسر مستضعف و محروم را بدهد "خانواده و فقه عشق ورزى" سال١٣٨٧