‼️شعری انتقادی در وصف حال و روز برخی از طلاب‼️ مرا مغنی‌اللبیبی بود روزی فقاهت را امیدی بود روزی چرا موج فتن در ما اثر کرد مطول‌های ما را مختصر کرد معالم نردبان آسمان بود چراغ راه استنباطیان بود چرا برداشتند این نردبان را چرا بستند راه آسمان را کتاب علم را تلخیص کردند به ما بیچارگان تدریس کردند صرف میر و امثله یادش بخیر صیغه‌های مشکله یادش بخیر حجره‌ی تاریک و تنگی داشتیم سفره‌ی بی‌ آب و رنگی داشتیم بحث، ما را عاشق خود کرده بود لمعه ما را لایق خود کرده بود نفرت از هر خودستایی داشتیم خلق و خوی روستایی داشتیم راه و رسم بندگی یادش بخیر روزگار سادگی یادش بخیر درد مرشد داشتن کم‌رنگ شد قلب برخی بهر منصب تنگ شد گر ز ارزش‌های خود غفلت کنیم خویش را بی‌ارج و بی‌قیمت کنیم ما کجا آسایش و آسودگی ما کجا دنیا و این آلودگی هر که از جا برنخیزد مرد نیست هر که از میدان گریزد مرد نیست کجا رفت آیین صوم و سکوت ابوحمزه خواندن هنگام قنوت کجایند مردان شب زنده‌دار خدایان اخلاص و علم و وقار ما به بزم علم نامحرم شدیم زهر نوشیدیم و بی‌مرهم شدیم بس که بر خوان شکم بنشسته‌ایم شاهراه علم بر خود بسته‌ایم ما که سنگ علم بر سر می‌زنیم در سراب «نمره» پرپر می‌زنیم به نام امتحان معتاد گشتیم سراغ علم در خرداد گشتیم خدایا دارم از شورا گلایه شده این حوزه‌ها عین اداره چرا پنجشنبه‌ها تعطیل هستیم؟ چنین شد راه بر تحصیل بستیم به حوزه این همه تعطیل ننگ است الاغ درس و تحصیلات لنگ است اگر چه سال‌ها در حوزه هستیم هنوز اندر خم یک کوچه هستیم ز بهر نمره ما تحصیل کردیم تجمل را به خود تحمیل کردیم خداوندا چه علم است این چه علم است؟ که بهر نمره و پاس دو ترم است! ما به خورد و خواب عادت کرده‌ایم تکیه بر آرنج راحت کرده‌ایم غم برای نوع عنوان می‌خوریم غصه‌ی آب و غم نان می‌خوریم گفت عالم در کجا گردد هلاک گفتمش در لقمه‌های شبهه‌ناک شبهه‌خوارانند بی‌سوز و گداز بی‌نصیب از لذت راز و نیاز می‌کنم در عالم آن روز سیر یاد آن طلاب باهمت بخیر عادت هر روزشان ایثار بود قلبشان از نور حق سرشار بود از چه رو ما خودفریبی می‌کنیم با هم احساس غریبی می‌کنیم شیوه‌ی همسایگی در پیش بود حرف‌هاشان واقعاً بی‌نیش بود ما چرا این راه را گم کرده‌ایم اکثراً در نمره دربست برده‌ایم نمره‌ها ما را اسیر خویش کرد خلق را یک‌باره بی‌تشویش کرد طفل تحقیق و تعلم خار شد بحث کردن از عقاید عار شد از حضور عالمان دین جدا شد لباس پاک روحانی دو تا ساعتی از روز را روحانی‌اند ساعتی دیگر کت و شلواریند خلق را در اشتباه انداختند عزت خود را به چاه انداختند شده اصل ملاک درس ما بیست ز درس شیخ طوسی‌ها خبر نیست ز مرشدهای رهرو کم خبر هست که دستورات بعضی کم‌اثر است خداوندا چه درد است این چه درد است؟ که فولاد دلم را آب کرده است مرا ای دوست، درد طـَلْبگی کشت چه درد است این، مرا شرمندگی کشت شأن ما بالاتر از این حرف‌هاست عزت یک حوزه فوق جمله‌هاست ما که باید صاف و مولایی شویم ننگمان باشد که دنیایی شویم اللهم اجعل عواقب أمورنا خیراً ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️