استاد رحیمپور ازغدی
به قلم محمدصادق شهبازی ( قسمت دوم)
🔺️آورده بودندش در جمع تعدادی از جوانهای ترکیهای. تقریباًهمهٔ استادهای ایرانی را دیده بودند. باوجوداینکه شیعه بودند در فضا نبودند، رحیمپور که آمد فضا عوض شد و…گفت: صاحبخانه بیرونش کرده و دارد میرود اسبابکشی وگرنه بچهها را مهمان میکرده! البته الآن هم میتوانند بیایند ولی باید کارتنهای اثاث را تا خانهٔ جدید اجارهای جابهجا کنند! بعد از جلسه با او آمدم بیرون دم در یک پیک موتوری جلویش را گرفت، شروع کرد با فحشهای رکیک که من از صبح دارم جان میکنم و … حق من را نمیدهند. رفت مؤدبانه و محکم به صاحبکار گفت: آقا حق این بنده خدا را بدهید!
🔺️محمدرضا حکیمی و حسن آقا را دعوت کرده بودیم سخنرانی، جایی که قرار بود حسینیهٔ ارشاد بچه حزباللهیها باشد. اقای حکیمی جلسهٔ سخنرانی را به خاطر حسن آقا کنسل کرد میگفت ما باهم مرزبندیهایی داریم اما کسی در کل جهان شیعه مثل رحیمپور نیست!
🔺️میگفت هر هفته با موچین کتاب میخرم، کتابهایی که عمدهایش ضاله است. یکبار نمایشگاه کتاب دیدمش. آنقدر کتاب گرفته بود که دیگر راه حرکت نداشت، کتاب را به یک انتشاراتی سپرد و دوباره شروع کرد گشتن.کتابخانهٔ دقیق و بزرگ در حوزههای مختلف دارد با کتابهایی اکثراً خواندهشده!
🔺️در نهاد میخواستند بعضی از ماشینهای بیاستفاده را اختصاص بدهند برای رفتوآمد یکسری از مسئولین نهاد که وسیله ندارند؛ جزو شورای نمایندگان منصوب رهبری بود. گفته بودند دارند برایشان امکانات تقسیم میکنند، وقتی شنید گفت یکعمر پیاده بودم از این به بعد هم همینجور هستم، مال خودتان!
🔺️به خاطر پیگیری و بحث از عدالت، خاتمی رییسجمهور وقت در شورای عالی انقلاب فرهنگی به او گفته بود بابکزهراییبازی در نیار! اینجا دانشگاه نیست که یکچیزی بگویی بقیه برایت دست بزنند. مرّوا کراما موضوع را نشنیده گرفت و باز حرفهایش را پیگیری کرد.
🔺️خیلی از اساتید یک تیم دارند برایشان تحقیق کنند و از این قبیل کارها، اما حسن آقا خودش بهتنهایی امت واحده است، در این بیستوچند سالی که دستبهقلم است یکنفره تحقیق کرده، یکنفره نوشته و یکنفره ایستاده است! آنقدر پرکاری به خرج داده که بدنش از بین رفته است.
🔺️هی میگویند او چقدر پول میگیرد و…درصورتیکه برای خیلی برنامهها ریالی نمیگیرد و هیچوقت سخنرانی را بهشرط پاکت، سکه و... برگزار نمیکند. برنامهٔ بهسوی ظهور دعوتش کرده بودند، بعد دو برنامه بهش نشان طلاییرنگ برنامه را دادند، همانجا گفت مردم البته این طلا نیست تا شبهه نشود.
🔺️هر موقع پیش پدرش حاج حیدر بود خیلی مؤدب کارهای حاج حیدر را انجام میداد. متنهای حاج حیدر را هم میبرد به مسئولین عالی نظام میداد؛ یکبار به رییسجمهور خاتمی داده بود، گفته بود همه میخواهند یک متن را در کشور بدهند از پایین میدهند به بالا میرسد شما از بالا میدهی به پایین برسه!
🔺️جلسه دانشگاه خوارزمی تهران بود. همهجور کاری میکردند، از سؤالهای بیاساس تا روشن کردن زنگ موبایل، همهمه و… محکم ایستاده بود حرفش را میزد. شروع کردند موبایلهایشان را روشن کردن و اهنگ زدن گفت بذار بزنه خوبه. آن فرد خودش دیگر ادامه نداد.
🔺️یک گروه معدود از فضلا بودند با تخصص در علوم انسانی. میخواستند تحقیق راه بیندازند در مورد بومیسازی و دینی کردن حوزههای مختلف علوم انسانی. هیچجا حمایتشان نکرد. خیلیهایشان منصرف شدند؛ اما او گفت حالا که نمیگذارند تولید کنیم، نقد میکنیم. سی سال سر این حرفش ایستاد.
🔺️با یکی از افراد جبههٔ معارض، مناظره داشت. دندانش مشکل پیداکرده بود. دندانپزشک گفته بود با وضعی که دارد باید تا چند ساعت صحبت نکنی. گفته بود من مناظره دارم نمیتوانم، دندانم را بکشید. دندانش را کشیده بود. رفته بود مناظره. آن فرد هم در مناظره شرکت نکرده بود.
🔺️هر موقع گیر میکردیم، خیالمان راحت بود، یک نفر هست که مشکل را حل میکند. اگر هم کار نداشت بهانه نمیآورد. دنبال پرستیژ علمی نبود، هرجا تلاش میکرد به اقتضائات روز جواب بدهد، کارهایش هم وزانت داشت. یکبار بچهها کلی باهاش کلنجار رفتند که چرا کتاب نمینویسی، دست طرف را گرفت و نشاند و گفت ببین فلانی! من بخواهم میتوانم مثل خیلیها بنشینم بنویسم ولی نیاز روز انقلاب چیز دیگری است. هرجایی که نیاز بود وارد میشد چه با کتاب نقد، چه با جلسات دانشگاههای دوردست و حتی خارج و…یکنفره کار یک لشکر را جلو میبرد. هر برچسبی مثل منبری هم بهش میزدند برایش مهم نبود.
🔻کانال توییتری حاضرجواب🔻
@Haazer_javab1
instagram.com/Haazer_javab1