🔰 حکمت علوی فردوسی
✍ پوریا فاضل
🔹 حکمت فردوسی، حکمت الهی اسلامی است.
این عبارت گوشهای از تعابیر رهبر معظم انقلاب در مورد شاعر و حکیم نامدار ایرانی، ابوالقاسم فردوسی است. حکیمی که به به سرنوشت تلخ هممسلکان دیگرش نظیر حافظ و مولوی دچار شده است و آن سرنوشت تلخ چیزی جز خط غفلت و مصادره نیست. اگر پای منبر علما بنشینیم و خوب به حرفهای ایشان توجه کنیم از هر چند جمله صحبتهای تفسیری و تبیینی ایشان یک بیت شعر از جناب مولوی و یا گذری بر کلام جناب حافظ به گوشمان خواهد رسید، اتفاقی که در برخی منبرهای امروز به ندرت میتوان آن را دریافت. آحاد مردم نیز که در مسیر زندگی خود درگیر روزمرگی و تلاش برای معاش خانواده خود هستند فرصت آنچنانی پیدا نمیکنند تا خود را به دامان حکمت و لطایف ادبی بیاندازند.
🔹 اینجاست که نقش رسانههای جمعی بیش از هر زمان احساس میشود. چه در بخش خصوصی و چه در بخش حاکمیتی نظام حکمرانی توجه به این مسئله درخور توجه است. در کدام ساختار رسانهای حکمت فردوسی را ترویج میکنیم؟ داستان تلخ از همینجا شروع میشود که او را میان انبوهی از افکار منسوخ باستانگرا تنها گذاشتیم و این تنهایی او را به قربانگاه مصادره و انحراف برده است. رهبر معظم انقلاب در بازدید از نمایشگاه مینیاتور و نگارگری در دهم شهریور سال ۱۳۷۲ فرمودند: نمیدانم شما آقایان چقدر با شاهنامه مأنوسید. من با شاهنامه مأنوسم. حکمت شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است. اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فرودسی ایران را سروده، اما با دید یک مسلمان؛ آن هم یک مسلمان شیعه.
🔹 بیان زندگی قهرمانها و پهلوانها و شخصیتهای مثبت مثل رستم و اسفندیار در شاهنامه، در اندیشههای اسلامی ریشه و ظهور و بروز دارد. عکس آن، شخصیتهای منفی مثل تورانیها یا بعضی از سلاطین، مثل کیکاووس شخصیتهایی هستند که در تفکر اسلامی بوضوح کوبیده شدهاند. اما تفکر اوستایی چیست و چیزی که میتواند حکمت اوستایی را به ما نشان دهد، کجاست؟ زمان فردوسی هم بیش از الان نبوده. اینطور نیست که ما خیال کنیم زمان فردوسی تفکر اوستایی آشکارتر بوده؛ خیر، آنوقت هم بیش از آنچه الان ما در اختیار داریم، نبوده است. لذا حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ایرانی ماست.
🔹 باید این واقعیت را قبول کرد که ما فردوسی و سایر حکیمان خویش را بین انبوه باستانگرایان تنها گذاشتیم و اجازه مصادره ایشان از سوی این جریان بی پشتوانه را دادهایم. کافی است نگاهی به جریان باستانگرایی که حافظ را در سفره هفت سین جایگزین قرآن خود کرده بیاندازیم. کدام حافظ؟ همان شخصیت حکیم ارجمند که مکتب قرآن را جهت بخش زندگی خود کرده بود و اینچنین میسارید که: صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ، هرچه کردم همه از دولت قران کردم... حافظی که ابراز ارادتش یه قرآن را نه از روی تزیور و ریا بلکه از روی صدق و صفا میداند و فریاد میزند: عشقت رسد به فریاد از خود به سان حافظ، قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت. این حافظ کجا و آن حافظ باستانگرایان که گوشهای به دنبال می میگردد و تنها چشم اندازش ضدیت با ارزشهاست کجا؟! فردوسی نیز به همین وضعیت تلخ دچاره شده است.
🔹 باستانگرایان که نه عالم مشهور و نه پشتوانه فکری قوی و حکیم زبانزدی دارند با سعی در مصادره فردوسی تلاش میکنند این واقعیت را از چشم مردم دور کنند. فردوسی سراپا مخلص درگاه اسلام و اهل بیت را یک رند زبان باز معرفی میکنند که تنها کارش پرداختن به اساطیر بوده و بس! کدام فردوسی؟ همان شخصیت عظیم که فاش اعلام میکند: منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک پای وصی. کدام جریان باستانگرا حاضر است این فردوسی را بپذیرد؟ کدامشان اصلا این بیت فردوسی را قبول دارد که میگوید: اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای! فرودسی است که فریاد میزند: بر این زادم و هم بر این بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم.
🔹 باید غبار غربت را از دامان این حکیمان پاک کرد و مردم را به دامان حکمت ایشان بازگرداند. این امر هم یک وظیفه دینی است از باب زدودن فتنه و تبیین حقیقت، و هم یک وظیفه ملی است از باب پاسداری از هویت ملی و انسجام اجتماعی ایران اسلامی. ان شاءالله
اندیشه جویان استاد حسن عباسی
📡
@Hasanabbasi_students