⭕️ماجرای یک ازدواج متفاوت😳 📗 معرفی کتاب « » خاطرات جانباز به روایت مادر ✅ آن خانم به خواستگاری حاج حسین آمد و حسین شرایطش را پذیرفت! همسرش ماما بود، خودش درخواست کرده بود که با جانبازی ازدواج کند که درصد جانبازی‌اش بالا باشد. بنیاد هم حاج حسین را به او معرفی کرد. خانمش با یکی از مسئولان بنیاد شهید به خانه ما آمدند و با حاج حسین صحبت کردند. هرچه حاج حسین تلاش می‌کرد تا عروس خانم را از این امر منصرف کند، موفق نشد. حاج حسین می‌گفت من مانند یک نوزاد نیاز به مراقبت دارم، از صبح باید مشغول انجام امور من باشید و تمام کارها را با دقت انجام دهید... شرایط را برایش توضیح می‌داد. حاج حسین در انجام امورش خیلی دقیق بود، مثلاً دوست نداشت آبی که از لیوان می‌خورد، کمی روی گردنش بریزد، حساسیت‌ها و دقت بالایی داشت، ما هم خودمان در خلال این چند سال یاد گرفته بودیم که چه کار کنیم. بعد از صحبت‌های حاج حسین با این خانم و توافق اولیه، یک سال و نیم طول کشید تا این خانم رضایت خانواده خود را جلب کنند. بعد از خواندن خطبه عقد هم، خانمشان بلافاصله به خانه ما آمد، می‌خواست خودش یاد بگیرد که چطور از حاج حسین پذیرایی کند و امور را در دست بگیرد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌺 قسمتی که خواندید، تنها بخشی از کتاب تب ناتمام بود. ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•