✂️
برشی از کتاب #خانه_ای_با_عطر_ریحان:
«کسی صدایم زد و گفت:
«هادی بیا!»
سرم را برگرداندم تا صاحب صدا را ببینم؛
صدایی بود شبیه همۀ آواهایی که در زندگیام از شخصهای مختلفی شنیده بودم و
بیشباهت به صدای یک نفر!
صدا انعکاس پیدا کرد و از هر انعکاس
صدای کسی از دل زمان شنیده شد!
شده بود شبیه صدای مادرم، وقتی بیدار شدن و رفتن به مدرسه صدایم میزد! مثل صدای دوستان قدیمی،
شبیه صدای ابراهیم وقتی به خوابم آمد و با من حرف زد!
مثل صدای سیدعلی وقتی با سوز در
عزای امام حسین میخواند!😭
همۀ صداها تبدیل به یک صدای مشترک شد و
گفت: «خوشاومدی هادی!»❤️
جلوی چشمانم را سیاهی گرفت! با از بینرفتن همه صداها، ناگهان از دل سیاهی،
نوری غلیظ و طلایی رنگ بیرون ریخت و چشمانم را روشن کرد!و ....
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬
@hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•