✂️ .. ♡ براۍ گردش بھ صحرا رفتہ بودند. سرگرم و خَندان، مشغول بہتماشای کویر .. در راھ بھ شوخۍ بهـ همسرش گفت: من‌را بیش‌تر دوست دارد. باخندھ‌ جـواب داد: من تنھا دخترِ او هستم، آنوقت شما را بیشتر دوست بدارد !؟ بھمحضر پیامبر شرفیاب شدند. پیامبر کہ‌‌در نظرش شیرین آمدھ بود، لبخند بر لب گفت: جانِ پدر تو و . 💌✨ـ ــ بھ‌ قلمِ علی‌قھرمانی. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓قیمت کتاب ۸۰/۰۰۰ ♡قیمت با تخفیف ۷۵/۰۰۰ @hasebabu