💠ملاقات ذوالقرنین💠 ✳️ ذوالقرنین، محب خدا بود و خدا هم او را دوست می داشت. کرامات زیادی هم برای او نقل کرده اند از جمله اینکه روی ابر حرکت می کرد و قدرت فراوانی داشت. ✳️ نقل است که روزی با لشکر فراوان اش که رعب آور می نمودند، در مسیری می رفتند و به شخصی برخوردند که در حال عبادت بود. ذوالقرنین دستور توقف داد. بعد از آن که عبادت آن غریبه تمام شد، جلو آمد و از او پرسید:«چطور از حضور ما نترسیدی؟!» آن شخص پاسخ داد:«دیدی که مشغول عبادت حق تعالی بودم و من مطمئنم که اگر هنگام عبادت از او غافل شوم و روی به دیگران بیاورم، خدای متعال حاجت مرا نمی دهد.» ❇️ ذوالقرنین متوجه شد که این شخص، انسان پاک و ارزشمندی است. انسانی است که دنبال پست و مقام دنیایی نیست. واقعیت هم همین است. انسان الهی، هرکجا باشد، مفید خواهد بود زیرا دنبال آبادانی آخرت خویش است و نه دنیای فانی خود یا دیگران. به هر حال به او گفت:« با من همراه شو و من احتیاجات زندگی ات را برآورده می کنم.» ✳️ آن شخص گفت:«ملازم تو خواهم شد اما به 4 شرط : اول آن که به من نعمت های زائل نشدنی بدهی، دوم سلامتی همیشگی داشته باشم، سوم اینکه تا ابد جوان باشم و چهارم اینکه همیشه زنده بمانم!» ✳️ ذوالقرنین تعجب کرد و گفت:« اینها دیگر چه شروطی هستند!» آن شخص گفت:« من با کسی پیمان بسته ام و دل به کسی داده ام که قادر بر انجام این 4 شرط است. حال که نمی توانی آنها را برآورده کنی چرا ملازمت او را از دست بدهم؟!» 🆔@hashemiolya_ir