بسم الله الرحمن الرحیم
مثل عينك!
كساني كه عينك ميزنند دايم عينك خود را تميز ميكنند وگرنه درست نميبينند.
عينك اگر تيره باشد تيره ميبينند.
تميز كردن هم البته با ملايمت و با دستمال لطيف و حرير مانند است. كسي را نميبيني كه عينك خود را با اسكاج يا سيم ظرفشويي پاك كند.
حالا به يك معنا همه ما بر چشمان خود عينك داريم.
عينك ما ذهن ماست، يعني ما با ذهن و ذهنيتهاي خود عالم و آدم را ميبينيم.
يعني پيشزمينهها بر داوريهاي ما اثر دارند.
مادرها را ببين از دختر خود هزار ناسزا ميشنوند اما به دل نميگيرند و توجيه هم ميكنند، اما از عروس خود كمتر از گل بشنوند گر ميگيرند؛ اين به خاطر چيست؟ جز به خاطر تصورات و تخيلات باطل و بياساسي است كه مادرها نسبت به عروسهاي خود دارند؟ از قبيل اينكه او ميخواهد فرزند مرا و جگر گوشهي مرا از من بگيرد و يا...
يعني اين برخوردها ريشه در خيالات دارد.
و اين جنس خيالات دامنگير غالب ما آدمها هست.
«تو جهاني بر خيالي بين روان»
خيالات رشتهاي بر گردن ما دارند كه به هر كجا كه بخواهند ميكشند.
شايد شنيدن اين داستان خالي از لطف نباشد:
كسي ميگفت: در فرودگاه بودم. از فروشگاه كتابي و از غرفه بيسكويتي خريدم.
روي صندلي به انتظار نشستم. از بيسكويتي كه كنارم بود يكي برداشتم، اما ديدم پيرمردي هم كه در كنار من نشسته است، بدون تعارف و بدون اجازه گرفتن از بيسكويت من بر ميدارد.
من يكي برداشتم، او هم يكي. خيلي ناراحت شدم اما روي خود نياوردم. دوباره برداشتم او هم برداشت. نگاهي تند به او كردم اما او لبخند زد.
تا اينكه بيسكويت آخر را دو قسمت كرد قسمتي خود در دهان گذاشت و قسمتي هم براي من گذاشت. با عصبانيت برخاستم و با نگاهي زهرآلود از او فاصله گرفتم.
در هواپيما كيفم را باز كردم تا كتاب را بردارم، ولي ديدم بيسكويت من در كيفم است! تازه فهميدم كه من بيسكويت آن پيرمرد بيچاره را ميخوردم در حالي كه خيال ميكردم بيسكويت خودم است و به خاطر اين خيال غلط و ناصواب، در ذهن و خيال خود چه ناسزاهايي كه نثار او كردم!
بپذيريم كه غالبا نزاع و درگيريهاي ما ريشه در چنين انديشهها و خيالات نادرست و ناچيز دارد.
توصيه و تأكيد دين بر زدودن اين گونه خيالات و گمانهاي باطل و ناچيز است.
عنوان سوء ظن كه اين همه در روايات و آيات به گونههاي گوناگون مذموم شمرده ميشود به همين دليل است، يعني ذهن خود را بايد شست.
همان كه سهراب ميگفت: «چشمها را بايد شست.»
و پيشتر از او حافظ گفت: «شستشويي كن و آنگه به خرابات خرام.»
و پيش از حافظ البته مولانا گفته بود:
«پاك كن دو چشم را از موي عيب
تا ببيني باغ و سروستان غيب»
البته يادمان باشد يكي از وروديها و مدخلهاي عمدهي خيالات، شنيدههاي ما هستند. از اين رو سفارش دين بر اين است كه نسبت به بديهاي ديگران چشم باشيد و نسبت به خوبيهاي ايشان گوش.
يعني اگر كسي خوبي ديگري گفت سراپا گوش باشيد و بشنويد ولي نسبت به بديهايي كه از ديگران ياد ميشود سراپا چشم باشيد. بگوييد من بايد ببينم و تا نبينم نميپذيرم.
@hashtehasht