✅جناب سعدی در گلستان باب سوم شماره ۱۸ حکایت زیبایی نقل می کند:
هرگز از دور زمانه (مشکلات و گرفتاری های روزگار) ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده بودم؛
مگر وقتیکه پایم برهنه مانده بود و استطاعت پایپوشی نداشتم (در اثر فقر توانایی خرید کفش نداشتم)
بهمسجد جامع کوفه آمدم (درحالیکه) دلتنگ بودم که شخصی را دیدم پای نداشت ...
فیالفور سپاس نعمت حق بهجای آوردم و بر بیکفشی صبر کردم
~--••••♧☆🔻☆♧••••--~
👌
نکتهجالبتربیتی و اخلاقی امروز🔰
✅
قدر داشتههایت را بدان و شاکر باش
🔰
@hatampoori
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─