منتظر بودم تا دهه ی سوم اسفند برسد و خدا توفیق دهد تا خودم را به سرزمین های نور برسانم...
مدتی هست کمردرد و پادرد عجیبی با درد شدید سیاتیک منو درگیر کرده و حسابی نگران بودم که به این سفر نرسم و نگران تر سفر اربعینم که فکرم را درگیر کرده...
بنا را بر ۲۵ اسفند گذاشتیم با رفقا که دیگر هرجور که شد ، میرویم... خدا لطف کرد و صبح ۲۵ اسفند راهی دیار نور شدیم...
....
۲۹ اسفند:
قرار بر این بود همراه با کاروان بزرگ مردمی و قدیمی میعاد باشهیدان فارس و سایر کاروان ها ، لحظه ی سال تحویل در شلمچه باشیم..
حدود ساعت ۲۱/۳۰ در راه شلمچه بودیم ، از پل نو که رد شدیم ، در دوردست عمق خاک عراق ، رعدو برق های عجیبی آسمان را درنوردیده بودند و سمت ما در ایران ، هیچ خبری نبود!!!
گفتم این وضع کمتر از ساعتی به شلمچه و... میرسد!!
به پارکینگ رسیدیم ، همه در جنب و جوش رسیدن به لحظه ی سال تحویل بودند و از شدت ذوق و اشتیاق کمتر کسی حواسش به آسمان بود!!
جایگاه و سفره ی بسیار زیبایی باتلاش خادمان شهدای میعادباشهیدان و خصوصا خواهران هنرمند در منتهی الیه سمت راست یادمان آماده کرده بودند
و لحظاتی از آمدن ما که گذشت ، بناگاه طوفان خیلی شدید همراه با رعد وبرق بسیار در سطح پایین در آنی از لحظه همه چبز را برهم زد!
زائرین به سمت اتوبوس ها و.. هدایت شدند
شدت رعدوبرق ، منجر به قطع برق در شلمچه شد و حسینیه شهدای گمنام که الان باتوجه به این وضعیت مملو از زوار بود را در تاریکی کامل برد.
حال و هوای شلمچه ، شده بود ،
کمی مثل شب عملیات کربلای ۴ و همان صدای انفجارها ، نور ناشی از گلوله باران توپ و کاتیوشا و...
با یک فرق جدی...
شب عملیات ، همه رزمندگان مشتاقانه و عاشقانه به دل خطر میزدند ولی الان اکثرا از خطر میگریختیم و دنبال سرپناه بودیم!!!
و...
تحویل سال ۱۴۰۲ اینجوری گذشت...
بامید سالی پراز برکت ، معنویت و امید
ان شاالله
الحمدلله علی کل حال
@hatef10012