به هر کجا سرک می‌کشی، شور است و جوشش است و عشق. یکی از سفينة النجاة بودنت می‌گوید و دیگری از فطرس... یکی از تو می‌گوید که قدیمی‌ترین رفیقش و آن دیگری که حجّت مسلمانی‌َش هستی. یکی استغاثه می‌کند: اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَینِ... و دیگری التماس می‌کند: اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ... یکی شعر می‌خواند، یکی شکلات پخش می‌کند، یکی می‌چرخد، یکی... من هم ‌اینجا، نشسته‌ام ‌پای سجاده‌ام و زل زده‌ام به این مُهرِ کوچکِ خاکی که تربتِ تو است؛ که هر روز؛ بارها پیشانیم را با تمامِ وجود می‌چسبانم به پاکی‌َش؛ و سجده شکر به جا می‌آورم؛ برای داشتنت... برای تمام چیزهای خوبی که آن بالا نوشتم برای تمام زحمتی که برای ما کشیده‌ای برای تمام اشک‌هایی که برایمان ریخته‌ای برای تمام ‌اشک‌هایی که برایت ریخته‌ایم و تو دوستشان داری... برای تمام شفاعتی که برای ما می‌کنی... که جدّ مطهرت، تو را: یا شافِعَ امَّتی خواند. کمک کن که سلم باشم برای هر که سالمکم است و حرب باشم برای هر که حاربکم است. و بمانم و در این حال بمیرم... خوش آمدی ارباب. - فاطمه شایان پویا @havaliekhoda313 @madarezirak