هدایت شده از سخنان بزرگان
نشست جلوی پام‌. شال نخی سفیدشو از سرش درآورد ودور گردنم ،روی زخم چاقو پیچید.موهای قشنگش همزمان با برداشتن شال روی شونه‌هاش ریخت ولی‌بی‌اهمیت به این اتفاق، اول جلوی خونریزی منو گرفت و بعد با اورژانس هماهنگ شد.تو اون لحظه دیگه مریم برام دختر چادری که ازش متنفر بودم ، نبود. یه فرشته‌ی نجات بود. یکی که به خاطر حفظ جون من حاضر بود از حجاب‌همیشگیش بگذره.رفتم بیمارستان. مقابل چشم دختری که حالا لبه‌های چادرش‌و با دستای خونیش محکم چسبیده بود که چشم کسی جز من به موهاش نیفته با فکر‌مریم هوش اومدم. https://eitaa.com/joinchat/1406599294C9146afa51f پسره تو کوچه چاقو میخوره‌دختر مغرور و زیبای همسایه شون از راه میرسه و میشه فرشته ی نجاتش ...بیا ببین پسره از مجنونم بدتر میشه❤️