بسم رب العشق
تو اتاقم دراز کشیده بودم و به این چند وقت فکر میکردم
خوابهای یک زمان خودخوریش میکردم حالا به واقعیت رسیده بود
غرق ذوق بودم که گوشیم لرزید
آقای حسینی:سلام خوب هستید؟
سادات خانم اگه اجازه بدید
با پدر هماهنگ کنم
فردا بریم برای آزمایش و خرید حلقه
اگه تایمم موند بریم نورالشهدا قزوین
-بله حتما صاحب اختیارید
آقای حسینی:ممنون بزرگوارید💞
تق نق
-بفرمایید
بابا:سادات بابا برای صبح آماده باشید
با سید برید خرید
-چشم
به بهار پیام دادیم
--بهار من میترسم
بهار:از چی
-از همه چی
بهار:دیونه با خوابای که دیدی از هیچی نترس
صبح تیپ خوشگل بزن
-بهار تو کی باید بری سونو ؟
بهار: فردا ساعت ۱۶
-من از جنس فنقل بی خبر نذار
#ادامه_دارد
نام نویسنده: بانوی مینودری
🚫کپی ب شرط هماهنگی با مدیر کانال حلال است
@zoje_beheshti