هدایت شده از گسترده امید
❗️چهار ماه بود از منو علی میگذشت با عشق ازدواج کرده بودیم ولی علی ی هفته بعد رفتار هاش شده بود شب ها دیر میومد خونه وقتی میومد راضی نمیشد هاشو بشورم دلم شور میزد که ی روز بهش زدم گفتم رفتم خونه پدرم خیلی خوشحال شد ساعت1شب متوجه شدم که داره در خونه باز میکنه خودم در یکی از اتاق ها قایم کردم تا بتونم متوجه هاش بشم وقتی وارد حموم شد از اتاق بیرون امدم و با ای رو به رو شدم که هیچ وقت از ذهنم پاک نشد اون اون😭 https://eitaa.com/joinchat/3939565696Cd4ffd79ea2 😔❌