رفتیم خونه مادرجان بیا بشین من دلم برای شما تنگه مادر:عزیزم خیلی لاغر شدی بذار یه لیوان شربت بیارم -خخخخخ من فدات بشم مادر من با یه لیوان شربت چاق میشم یعنی؟ ‌مامان: میام عزیزم مادر اومد نشست زنداداش میشه چند دقیقه بیاید بشینید زنداداش:بله داداش من درخدمتم -ازحال یسناخانم بهم میگید زنداداش: محمد قبل از اعزامش طلاق یسناداد ماهمه مات و مبهوت اون موقعه یسنا چندماهه حامله بود اما این موضوع پنهان کرد ‌محمد که مجروح شد بچه ازبین رفت بعداز مرگ محمد یسنا از تومور مغزی باخبر شد تو یه شوک رفت تا امروز مرتضی‌:میخام یسنا خانم رو ببینم نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده: @Sarifi1372 ادامهـ دارد عصر 18💙 🚫کپی با حفظ نام و آیدی مجاز است🚫 @zoje_beheshti