⸤هَوای اَنار⸣
⸤هَوای اَنار⸣
❤❤ چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی سر شانه را شکستم به بهانهٔ
[
به کمالِ عجز گفتم که به لب رسید جانم ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی...؟!]