هدایت شده از دعوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال قبل از آن با هم، کربلا رفته بودیم هر صحنه ای را که نگاه می کردم یاد او می افتادم به همه گفته بودم که ساعت 21 تصمیم نهایی را خواهم گرفت هنوز هم دو دل بودم، راه برادر را بروم یا نه؟ آمدم بالا پشت بام خانه به سوی کربلا ایستادم ساعت را نگاه کردم:20:59 بود صدای پای خواهر، برادر و پدرم را شنیدم دستم را گذاشتم روی سینه قلبم به سرعت داشت می زد همینکه دستم ضربان قلبم را متوجه شد یاد ضربان قلب برادرم افتادم آن زمان که کرونا گرفته بود و دائم سلفه می کرد او طلبه ای جهادی بود که در بیمارستان، به کرونائی ها کمک می کرد بالاخره با کرونا هم شهید شد اما اما اکنون نوبت من بود... باید راه برادر را ادامه می دادم زیر لب گفتم: ای حسین جان، اسم من را هم در میان اصحابت بنویس و به خودم گفتم: طلبه می شوم تا حسین را یاری کنم