. حرف ها زیاد است . دلتنگی ها زیاد است . سی و هفت سال را که نمی شود در چند خط خلاصه کرد . روایت را بگویم . . شب شهادت امام صادق ، حوزه علمیه مراسم بود . دبیرستان می خواندم ، تجربی . به واسطه دایی که طلبه است ، رفتم مراسمِ آن شبِ حوزه . بیشتر طلبه ها بودند و تک و توک غیر طلبه . مراسم با صفایی بود . حیاط حوزه پر است از درخت های نارنج . آب پاشیده بودند روی درخت ها . تابستان بود . نسیم با عطر نارنج می پیچید داخل روضه . شاگرد مکتب حضرتش ، شب شهادت آمده بود . با صفا ، دور هم نشسته بودند و روضه می خواندند . رفیقشان آمده بود . همه با هم برادر شده بودند . طلبه و غیر طلبه ، معمم و غیر معمم همه با هم اشک می ریختند . نور از تابوت وسط حوزه پخش می شود داخل مدرسه . می چرخد دور تا دور حیاط حوزه . نفوذ می کند داخل تک به تک حجره و مَدرس ها . پر می کشد تا پشت پنجره های بقیع. آرام آرام اذن می گیرد . می رود کنار تربت امام . استاد است و شاگردش . ولی است و مطیعش . سلام می دهد . جواب سلام می رسد . جواب سلام ، نور می شود و از همان جا بر می گردد به مدرسه . نور باز پخش می شود . نور علی نور می شود . آیه نور تفسیر می شود . جواب از «یوقد من شجره » می رسد . . نمی دانم ، شاید از برکت همان شب بود طلبه شدم . از بیرون که حوزه را می دیدم هیچ وقت فکرش را نمی کردم طلبه خواهم شد . حوزه ، داخلش را که ببینی ، چند روزی بروی ، تازه می فهمی اش . چون حوزه بلد نیست خودش را بزک کند . از بیرون همان است که در درون . اما بعضی بد جلوه می دهند . . اما الان وقت ثبت نام حوزه است . اگر شرایط حوزه را دارید ، ثبت نام کنید . قبل از شروع سال تحصیلی چند هفته ای کلاس هست و درس و آشنایی با حوزه و اردو و ... . چند روزی ، این بار حوزه را از درون ببینید ، اگر نپسندید بدون این که هیچ ضربه ای به درس مدرسه تان وارد شود ، بر گردید . اگر مزه اش رفت زیر زبانتان ، چه افتخاری بالاتر از سرباز آقا شدن ، چه افتخاری بالاتر از شاگرد مکتب حضرت صادق شدن . والسلام . . @mmhozehh