احمدرضا کریمی: 📝 از عادت‌هایم: کتاب‌خوانی من: «خوب برایم تعریف کنید، این یک ماه اخیر چه کتابی خوانده‌اید؟» او: «کتاب مشخصی که چه عرض کنم، اما...» من: «دو ماه اخیر چه کتابی خوانده‌اید؟» او: «تازگی یک کتاب گرفتم که...» من: «سه ماه اخیر چه کتاب مشخصی خوانده‌اید؟ اصلا مهم نیست بگذریم.» این گفت‌وگویی است که گاه در آزمون جامع یا مصاحبه دکتری از دانشجویان می‌پرسم و گفت‌وگو این‌گونه پیش می‌رود و غالبا بریده می‌شود. البته نه انتظار کتاب خاصی دارم و نه بر نوع معینی از کتاب تاکید می‌کنم. هدفم بیشتر آن است که ببینم حال و هوای مخاطب چگونه است و متناسب با کتابی که خوانده است، درباره آن کمی گفت‌وگو کنیم. اما گاه اوضاع نومیدکننده می‌شود و برخی از کسانی که انتظار می‌رود اهل کتاب خواندن باشند به مدت سه ماه کتاب خاصی نخوانده‌اند. دیگر من خجالت می‌کشم ادامه بدهم. وقتی دانشجویی می‌گوید که به خاطر گرفتاری‌ها و... یک ماه اخیر کتابی نخوانده است، مثل این است که کسی بگوید یک ماه است که به دلیل گرفتاری فرصت حمام رفتن یا لباس عوض کردن یا مسواک زدن نداشته‌ام. من با همه مشکلات معیشتی و غیر معیشتی جامعه کمابیش آشنا هستم. درباره کسانی هم حرف نمی‌زنم که به دلیل تنگنای اقتصادی یا فقر فرهنگی کتاب نمی‌خوانند. سخنم درباره کسانی است که به هر دلیلی خواستار مثلا «تحصیلات عالی» و کسب مدرک هستند. طنز ماجرا اینجا آغاز می‌شود که برخی از این کسان به شکل‌های مختلفی وقت می‌گذارند و پول خرج می‌کنند تا احتمالا تخصصی کسب کنند و مدرکی به دست آورند. اما از ساده‌ترین راه کسب تخصص یعنی خواندن کتاب دوری می‌کنند و چون آدم‌های مارگزیده از کتاب‌هایی چون سرخ و سیاه استاندال دوری می‌کنند. من این بخت را داشته‌ام که کتاب‌خوانی بخشی از عادات من شده است و هیچ دلیلی یا توجیهی آن را متوقف نمی‌کند. مقصودم از عادت آن است که کتاب را تنها برای هدف آموزشی خاصی یا مناسب درسی یا برای نگارش مقاله‌ای نمی‌خوانم، بلکه خود «خواندن» برایم لذت‌بخش است. در نتیجه، فارغ از نتایج احتمالی یا جانبی کتاب آن را می‌خوانم. غالبا کتابی را که انتخاب می‌کنم و شایسته خواندن می‌دانم، از اول تا فرجامش را می‌خوانم و حتی گاه کسل‌کنندگی بخش‌هایی از آن را تاب می‌آورم. این عادت به خواندن کتاب و ترجیحا کتابی که شکل فیزیکی و چاپ شده دارد، اینک بخشی از شخصیت من شده است. از لمس کتاب، تورق آن، زیر و رو کردن و مرورش لذت می‌برم. همان‌قدر از ورق زدن کتاب لذت می‌برم که یک کبوترباز از گشودن بال‌های کبوترش و فوت کردن در زیر بال‌هایش لذت می‌برد. هنگامی که می‌شنوم کسی مدت‌ها کتابی نخوانده است، به نظرم همچون کسی است که مدت‌ها فرصت نکرده است فنجانی قهوه یا استکانی چای با دوستی بنوشد. کتاب‌خوانی هم‌زمان طعم قهوه خوب و مصاحبت با دوست را یکسان و یکجا برایم به ارمغان می‌آورد و بهانه‌هایی که برای فرصت نداشتن می‌شنوم، در بهترین حالت درست شبیه بهانه‌هایی است که برای ورزش نکردن از این و آن می‌شنوم. کتاب‌خوانی خود عادت خوب و سنت حسنه‌ای است که در پی خویش عادات خوب دیگری پدید می‌آورد که به آنها خواهم پرداخت. کتاب‌خوانی بخشی بنیادین از فرآیند فرهیختگی و شهروندی خوب است. بی‌توجهی به این نکته موجب کژروی‌های گسترده‌ای شده است. راستی شما این یک ماه اخیر چه کتاب جدی و قابل توجهی که بشود به دیگران پیشنهاد کرد خوانده‌اید؟ سید حسن اسلامی اردکانی