امان از رفیق ناباب!!!!
سزاوار است که در دوستیهای خود و فرزندان خویش وسواس بهخرج دهیم
که دوست ناباب اگر چه علت تامه در معتاد شدن انسان نیست،
ولکن بهعنوان یک علت ناقصه نقش موثری را میتواند ایفا کند.
«دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج
شاخه را مرغ چهداند که قفس خواهد شد»
.
.
«نخست موعظه پیر میفروش اینست
که از معشر ناجنس احتراز کنید»[1]
با خانواده در پارک قدم میزدم که ناگهان یک چهره درهم و فلاکت زدهای توجه مرا به خود جلب کرد، چهقدر این چهره برای من آشنا بود ولی هر چه بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم، خدایا او را کجا دیده بودم؟ بالاخره بعد از ساعتها کلنجار رفتن با خود، متوجه شدم. بله خودش بود، مسعود، شاگرد ممتاز دوران دبیرستان. اما چرا به این وضع دچار شده؟ او که هوش سرشاری داشت و آینده روشنی در انتظارش بود. تصمیم گرفتم فردا به همان محلّی که او را دیده بودم بروم بلکه دوباره او را ببینم .
به امید دیدن مسعود به پارک رفتم ولی او را آنجا نیافتم، مأیوسانه داشتم بر میگشتم، در حالیکه عمیقا به فکر فرو رفته بودم که کجا میتوانم او را پیدا کنم و مجددا خاطرات سالهای گذشته را زنده نمایم در همین حال تنهام به شخصی برخورد کرد و بسته ای که در دستش بود روی زمین افتاد، سریع به خودم آمدم و شروع کردم عذر خواهی کردن، خم شدم تا بسته را به او بدهم ولی باور کردنش مشکل بود، محتوای بسته ماده مخدّر شیشه بود و آن شخص هم کسی نبود جز مسعود.
بعد از سرخ و سفید شدن و دستپاچگی... او هم اذعان کرد که دیروز من را شناخت ولی رویش نشد که جلو بیاید و خود را معرفی کند... وقتی پرسیدم که اینجا چه میکند و ماجرای این بسته چیست؟ در جواب احتمال هر چیزی را میدادم جز پاسخی را که مسعود داد، باور کردنش برای من سخت بود، متأسفانه نخبه کلاس، عضو با نشاط و فعال دبیرستان، امید آینده، گرفتار دام اعتیاد شده بود... وقتی پای درد و دلش نشستم به یک اسم اشاره کرد، پیمان، رفیق نا خلفی که او را به این وضع دچار کرد.
مسعود میگفت در اوایل به بهانه اینکه شبهای امتحان بتوانم بیدار بمانم و درس بخوانم به من مواد داد آنهم بهصورت رایگان و خودش با اینکه خانه اش با منزل ما فاصله داشت میآمد و مواد را به من میرساند... ولی بعد از مدتها که من بهمصرف آن مواد عادت پیدا کرده بودم، برای تهیه، باید به او پول میدادم... تا بالاخره کارم بهجایی رسید که مصرفم سنگین شد، و به یک معتاد واقعی تبدیل شده بودم، از دانشگاه اخراج شدم، پدرم بهواسطه این کارهایم سکته کرده و گوشه خانه افتاده... و من هم الان کاری ندارم و برای تهیه مواد، مخفیانه لوازم خانه و حتی طلاهای مادرم را به قیمت ارزان میفروشم تا بتوانم از خماری در بیایم...
بله در دنیای واقعی و تلخ اعتیاد در کنار عوامل عدیدهای که برای اعتیاد ذکر میکنند، معاشرت با رفیق و دوست ناباب عامل اجتماعی مهمّی است که به هیچ وجه نباید از آن غفلت نمود.
لذاست که ائمه دین علیهم السلام، در انتخاب دوست و خطراتیکه از ناحیه رفیق ناباب متوجه انسان میشود هشدار میدهند:
امام جواد علیهالسلام در بیانی فرمودهاند: «إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الشَّرِیرِ، فَإِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ، یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یَقْبُحُ أَثَرُهُ [2] از دوستی با بدکار و تبهکار بپرهیز که او همانند شمشیر کشیده و از نیام برآمدهای است که چشماندازش زیبا و نیک، و اثرش زشت و قبیح است».آری شمشیر از غلاف برآمده پیش از استفاده و بریدن بدن انسان و خونریزی، منظرهای زیبا و تصویری نیک دارد ولی زمانی که به بدن برخورد میکند و آن را میبرد و خون جاری میگردد و گوشت بدن پاره پاره میشود، با دیدناش وضعیت رقتبار و قبیح و آزاردهندهای پدید میآید، دوست بد مثل همین شمشیر برهنه است.
و امام علی(علیه السلام) در بیانی فرمودند: «صاحِبُ السَّوءِ قِطعَةٌ مِنَ النّارِ [3] همنشین بد، پارهای از آتش دوزخ است»
قطعا یک دوست منحرف بهخوبی این توانایی را دارد که روی رفیق خود اثر بگذارد، مخصوصا در دوره نوجوانی که چهبسا افراد در این دوره بهدلیل اینکه از اتکاء به خانواده خود میکاهند و بیش از هر دوره دیگر تحت تاثیر هم سن و سالهای خود هستند، بیشتر در معرض خطر قرار دارند و در همین راستا نوجوان برای اولین بار به تقاضای دشمن دوست نمای خود که: با یکبار مصرف اتفاق خاصی نمیافتد، جواب مثبت میدهد و نادانسته زندگی و آینده خود را نابود مینماید.
پس سزاوار است که در دوستیهای خود و فرزندان خویش وسواس بهخرج دهیم که دوست ناباب اگر چه علت تامه در معتاد شدن انسان نیست، ولکن بهعنوان یک علت ناقصه نقش موثری را میتواند ایفا کند.
«دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج
شاخه را مرغ چهداند که قفس خواهد شد»[4]
پی نوشت:
[1]. حافظ
[2]. بحارالانوار، ج74، ص 198 و ج78،ص 264
[3]. غرر الحکم و درر الکلم، حدیث۵۸۲۴