داستان شیخ رجبعلی خیاط و خبردادن از غیب شیخ رجبعلی همراه عده ای در حیاط منزل یکی از دوستان نشسته بود. در آن جمع یک صاحب منصب دولتی هم حضور داشت که به دلیل بیماری ، پایش را دراز کرده بود. افسر رو به جناب شیخ کرد و اظهار داشت که مدتی است گرفتار این درد پا شده و داروهای گوناگون هم کارساز نبوده است. شیخ مطابق شیوه همیشگی خود ، از حاضران می خواهد سوره حمد بخوانند . آن گاه توجهی کرد و فرمود : این دردپای شما از آن روز پیدا شد که زن ماشین نویس را به این دلیل که نامه را بد ماشین کرده است ، توبیخ کردی و سر او داد زدی . او زنی علویه بود . دلش شکست و گریه کرد. اکنون باید او را پیدا کنی و از او دلجویی کنی تا پایت درمان شود. 🌺برگرفته از داستانهای شگفت انگیز علما🌺 ─═इई🔸🍃☀️🍃🔸ईइ═─ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌟 ☘🌟 🌟🌺🌟 ☘🌟☘🌟☘🌟☘🌟