مثل امشب؛مجسمه پسر پهلوی را با اسبش به زیر کشیدیم!
مجسمه جلوی ساواک بود و بشدت از ان حفاظت میشد!
رفتیم بالا و با اره پای اسب را بریده و با سیم بکسل و کامیون کشیدیم پایین!
چه صدایی داد!
به اندازه سقوط تمام طاغوت صدا کرد!
تا مدتها کله پسر پهلوی در کوچه رها بود!
تمام برنز بود!
ان زمان نمکی نداشتیم!
عاقبت پیرمردی سوار گاری کرد و برد...!
کلی کاسب شد!