یکۍ از هم‌سنگرهایش می‌گفت؛ من بستن کمربند ایمنی را در سوریہ از محمود رضا یاد گرفتم . . یک بار بھ او گفتم اینجا دیگر چرا کمر بند می‌بندی؟! اینجا کہ پلیس نیست! گفت :《می‌دانی چقدر زحمت کشیده‌ام که با تصادف نمیرم؟♥️:)