اینجا بود که عمود آهن آمد، «فَنقَلَبَ العباس من فرسه»؛ ابا الفضل از اسب به زمین افتاد فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ. به فرقم تا عمود آهنین خورد تنم زخم از یسار و از یمین خورد چو دستش را ز تن افکنده بودند علمدار تو با صورت زمین خورد فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ (عليه السلام) مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَكى... از حال خودش هم خبر میداد به امام و خیام طولی نکشید که دیدند صدای عمو آمد: «فنادا یا أَخَا اَدرِک أَخَاک» امام حسین بر اسب سوار شد و به علقمه رفت و فرمود: «  أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي  وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي وَ الکَمَدُ قاتِلي »  یعنی « الان کمرم شکست و چاره ام کم شد و امیدم قطع و دشمن مرا زخم زبان می زند و غصّه تو مرا می کشد.» eitaa.com/banoyealam