همسر عزیزم!
روزی که بر سر سفره پیمان ازدواج تا آخر عمر، با تو نشستم؛ نه به الگوهای مردانه فیلمها میماندی و نه با جک و متلک گفتنهای نمکین، شیوه دلبری مردانه میدانستی.
مثل هیچکس نبودی، تو ساده ساده بودی مثل خودت. تنها سرمایهای که داشتی ایمان به الله بود. در بازار فتانهها تنها خریدار من بودی نه به خاطر آنکه من سرآمد آنها بودم، بلکه تو برسر عهدی که بستی وفادار ماندی. آنگاه که پس از ساعتها کار طاقتفرسا به خانه میآمدی، هرچند با لبخند مردانهات مانند یک راز، سعی در پنهان کردن کوه خستگیات میکردی؛ اما چشمان خستهات حکایت دیگری داشت.
کجا بود فرهاد کوه کن تا در کندن کوه مشکلات زندگی با تو برابری کند؟
کجا بود نظامی گنجوی که لیلی و مجنون دیگری ازعشق ما بسراید؟
در آن زمان که بهترین ساعات جوانیت برای تأمین لحظهای آرامش من میگذشت. با آنکه ابراز عشق نمیدانستی با فداکاریهای مردانهات زیباترین نغمههای عاشقانه را میسرودی.
به شیوه قهرمانان داستانها ادای مردانه نداشتی زیرا مردانگیات واقعی بود. شیر بیشه زندگیم بودی. غیرت مردانهات پناه جانم بود از گزند نامردان.
عزیزم از تو سپاسگزارم که زیبایی محبت را به من چشاندی.
همسر عزیزم روز زن بر تو هم مبارک که زن بودن با همه زیبایی هایش را برایم معنا بخشیدی.❤️