#عاشقانه_شهدایی
دو خاطره از زندگیِ
سردار شهید یوسف سجودی، یکی مخصوصِ خانومهاست و یکیاش مخصوصِ آقایون...
.
خاطره ویژه خانومها:
همسر شهید میگن:
زندگیمون با کمکخرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی میگذشت. یه شب نان هم برا خوردن نداشتیم.
بهش گفتم که چیزی نداریم. اونقدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده.
حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم... وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره... داشت گوشههایِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، میخورد.
بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب😊
همسر این شهید، چیزی رو نخواست که میدونست همسرش
توانِ مهیا کردنش رو نداره
لطفاً با پایین آوردنِ سطح توقعات، کاری کنین که مردتون شرمنده نشه، تا زندگیتون آرامش داشته باشه...
.
خاطره ویژه آقایون:
یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟
هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم...
مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره.
یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آبپزش میکردم. کلی خجالت کشیدم. اما یوسف میخندید و میگفت: فدای سرت خانوم!
آقایون!
همسرتون با عشق براتون غذا می پزه و توی خونه زحمت میکشه. اگه غذا خوب نبود و یا نقصی دیدین ، نباید به روش بیارین. یادمون نره که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرمون خارج میکنه.
📚مجموعه طلایه داران جبهه حق
#شهید_یوسف_سجودی
🆔
eitaa.com/hazratezeinab3