📜 امروز به روایت دیروز ▪️سرگردانی خودخواسته ▫️می نشینی فکر می کنی، مشورت می گیری، راه حل ها را بررسی می کنی، دوباره عقلت را به کار می اندازی، سر سجاده از خدا کمک می خواهی، توسل می کنی، مشورت می کنی، پشیمان می شوی، دوباره فکر می کنی، دوباره سر سجاده، سه باره مشورت، چند باره فکر و در نهایت به این نتیجه می رسی چون چاره نیست، سمت راست یا چپ باید بروی و تمام. روند تصمیم گیری در مسائل مهم اینگونه است. ▫️حالا فکر کن بعد از اینکه مطمئن شدی به تصمیمی که یا درست است و یا درست تر از آن نیست و گزینه های دیگر را حذف کرده ای به خاطر آن، ترسی به جانت بیفتد که آن سرش ناپیدا. دلهره و تشویش عبور از پلی لرزان بر روی دره ای عمیق ... چاره دیگری هم مگر هست؟! همه گزینه ها را بررسی کرده ای و این مسیر، از همه بهتر بوده. اگر بمانی، تصمیم بدتر را گرفته ای و نرفتن نتیجه ای بدتر از رفتن را دچارت خواهد کرد ... ولی ترس ... ترس ... ترس را چه باید کرد؟! ▫️موسی (ع) فرمان ورود به زمین مقدس را صادر کرد. همان جا هم یادآوری کرد که عاقبت وارد نشدن، پشیمانی است. و بنی اسرائیل، بارها طعم پشیمانی را چشیده بودند. می دانستند پشیمانی، گزینه ی اصلا جذابی نیست. ولی ترس یا تنبلی، هر چه که بود باعث شد نه خیرخواهی خیرخواهان را قبول کردند و نه تجربیات قبلی را. به همه چیز پشت کردند و گفتند: «خودت و خدات برید بجنگید! مشکلات رو که حل کردید، درخدمتیم» و طوری با صراحت همین را گفتند که جای هر حرف دیگری را ببندند و اعلام کنند که تصمیم نهایی ما همین است! ▫️«إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ» یعنی مطمئن بودند که طایفه قدرتمندی در آن سرزمین ساکن شده و همین، آن ها را ترسانده بود انگار. آنقدر که تجربه نافرمانی های قبلی را از چشمشان دور کرده بود انگار. شاید هم تنبلی می کردند! نه؟! هر چه که بود حاضر نشدند وارد آن سرزمین بشوند و گفتند ما همین جا هستیم و مشکلات را که حل کردی زود برگرد! «قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا ۖ فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» ▫️چه فرقی می کند تصمیم را خودت بگیری یا از جای مطمئنی بگویند که تصمیم درست چیست؟! فرق دارد؟! دکتر بگوید این دارو را استفاده کن خوب می شوی یا خودت بدانی. فرقی ندارد که ... فرقی ندارد اندیشمندان و خبرگان یک جامعه به این نتیجه برسند که مسیری درست است و یا خودت به آن برسی. فرقی ندارد که آن تصمیم چه قدر خطرناک باشد ... وقتی گزینه بهتری نیست، چه می توان کرد؟! ▫️«از ترس مرگ، خودکشی کردن» حماقت است که هزار هزار بیماری که خوب شدند و مرگ را لمس کرده بودند و ترسش را حس. می شود پشت کرد به فکر، به عقل، به مشورت، به همه چیز. ایرادی ندارد، ولی باید منتظر نتیجه سنگینش هم ماند. ▫️پای مملکت ایستادن و خدمت به آن با وجود این همه مشکلات، ترسناک است. نیست؟! که می شود راحت و بی دغدغه، جای دیگر، جور دیگر، زندگی کرد. نه؟! و این فکر ها، توی سر انسان می چرخد و ترس به جانش می اندازد که اگر بایستی و خدمت کنی، آینده ات چه می شود؟! چه طور زندگی ات را تأمین خواهی کرد؟! ترس و ترس و ترس، مدام به وجودت فشار می آورند و عقلت، مشورت هایت، گریه های پای سجاده ات، دانشمندانت، همه می گویند باید پای این مملکت ایستاد. اما زندگی بی دغدغه و راحت پس چه؟! ▫️همان اول کار موسی (ع)، هشدار را داد که اگر وارد این سرزمین نشوید، روی خوشی را نخواهید دید. مثل بچه ها لج کردند و جسارت که نمی آییم و خودت برو! دلیلش هر چه که بود، حال رو به رویی با «قوم جبارین» را نداشتند. بعد از آن روی خوش دیدند؟! قرآن نتیجه این حرف شان را اینگونه روایت کرده: «فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ ۛ أَرْبَعِينَ سَنَةً ۛ يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ» ▫️چهل سال سرگردانی، برای وارد نشدن به سرزمینی که پیروزی در آن قطعی بود. به خاطر ترس. تنبلی. یا هرچیزی. چهل سال سرگردانی یعنی چه؟! یعنی امروز می فهمی باید ازدواج کنی و فرزند دار بشوی، نمی شوی ... نتیجه؟! یعنی امروز می فهمی باید به مملکتت خدمت کنی و نمی کنی ... نتیجه؟! یعنی می فهمی ... حوزه دانشجویی شریف 🔻 @HDSHARIF hd.sharif.ir