اخان برای فریب مردم و عملی ساختن برنامه‌های استعمار آرزوی موهوم جمهوری‌خواهی را در اندیشه مخدوش خود پرورانید و با دست عوامل بیگانه آبیاری نمود. این حرکت به‌ظاهر مردمی و در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگی ایران بنا به تصمیم انگلستان جهت تمرکز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس کرد و در صدد چاره برخاست. تدین که از طرفداران جدی رضاخان بود سعی کرد به هنگام سخنرانی مدرس در مخالفت با جمهوری نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج کند که موفق نشد ولی در خارج جلسه و هنگام تنفس، شخصی به نام حسین بهرامی معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجره‌ای لفظی به تحریک تدین بر گونه‌ مدرس سیلی محکمی نواخت! صدای این سیلی که به گونه مجتهدی آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچید و مانند کبریتی که به انبار باروت برسد انفجاری در شهر به وجود آورد و در واقع سیلی عظیم از مردم مسلمان را به سوی مجلس راه انداخت. طرفداران رضاخان با درماندگی رضاخان را از راهی مخفیانه از مجلس بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از بیداری و آگاهی آنان تشکر کرد. فریادهای رعد آسای مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان که این حرکت را شکستی مفتضحانه برای خود دید در روز ۱۸ فروردین ۱۳۰۲ ش. به حالت قهر به بومهن (واقع در ۴۰ کیلومتری تهران) رفت. بعد از رفتن وی مزدوران رضاخان مجلس را تهدید کردند که باید سردار سپه را برگردانند و شایعه کردند در غیر این صورت کودتا می‌شود. ولی شهید مدرس به نمایندگان دلداری داد و گفت: نترسید که او نمی‌تواند کودتا کند! [۱۵۶] ولی اکثر نمایندگان سخن مدرس را قبول نکرده، ‌ گروهی را برگزیدند تا سردار سپه را برگردانند و هیئتی دوازده نفری به سرپرستی مصدق السلطنه مامور اجرای این کار شدند. [۱۵۷] پس از بازگرداندن رضاخان با حیله‌ای که گروهی از نمایندگان تدارک دیده بودند شهید مدرس را به بهانه آنکه رضاخان می‌خواهد از در دوستی درآید در منزل قوام السلطنه معطل کردند و در غیاب او مجلس با ۹۲ رای به سردار سپه اظهار تمایل کرد. در مجلس پنجم و درحالی‌که مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهای زیادی به مدرس و یارانش وارد می‌آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح کردن مسئله استیضاح دانست و در هفتم مرداد ۱۳۰۳ با مقدمه‌ای ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنایات رضاشاه را افشا کرد و متن استیضاح را که به امضای وی و تنی چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود. ولی به دلیل جنجال و هیاهویی که طرفداران رضاخان و گروهی اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسب‌تری موکول گردید. در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنّی مجلس را عهده‌دار بود. در این مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بیشتری بودند و آن سید وارسته کمتر به مجلس مدرس می‌رفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتی مخالفان و معاندان مشاهده کردند که فریاد حق‌طلبی مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به ترور او گرفتند که این حرکت آنان نافرجام ماند و تیرهای شلیک شده بازو و کتف مدرس را مجروح کرد و مدرس پس از ۶۴ روز سلامتی خود را بازیافت و در ۱۱ دی‌ماه ۱۳۰۵ در مجلس حاضر شد. با فرا رسیدن دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۷ رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیری کند و به همین دلیل انتخاباتی کاملاً فرمایشی برگزار کرد. به‌نحوی‌که حتی یکی رای به نام مدرس از صندوق‌ها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت: (اگر) ۲۰ هزار نفر از مردمی که در دوره گذشته به من رای دادند همگی مرده باشند یا رای نداده باشند پس آن یک رای را که خودم به خودم دادم چه شده است! ۱۲ - شهادت [ویرایش] مدرس پس از ۹ سال تبعید درحالی‌که دستور قتل او صادر شده بود در ۲۲ آبان ۱۳۱۶ش به زندان کاشمر انتقال داده شد و در حوالی غروب ۲۷ رمضان، ۱۰ آذر ۱۳۱۶ در سن ۶۹ سالگی[۱۵۸][۱۵۹] ابتدا با خوراندن سم و به علت اثر نکردن آن، با خفه شدن توسط ماموران دولتی به شهادت رسید[۱۶۰][۱۶۱][۱۶۲][۱۶۳] و در کاشمر به صورت مخفیانه به خاک سپرده شد، درحالی‌که مزارش توسط اهالی کاشمر به مدت چهار سال به صورت مخفیانه نشانه‌گذاری می‌شد. ‌[۱۶۴] [۱۶۵] چگونگی قتل مدرس پس از چند سال سکوت، پس از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه برملا شده، در دادگستری بررسی می‌گردد. ‌[۱۶۶][۱۶۷][۱۶۸] ۱۳ - بازسازی مزار [ویرایش] پس از انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) که مدرس را دارای روحی بزرگ و زبانی گویا به حق می‌دانستند، [۱۶۹] حکم بازسازی مزار وی در ۲۸ شهریور ۱۳۶۳ش را صادر می‌نمایند. ‌[۱۷۰][۱۷۱] ۱۴ - پانویس [ویرایش] ۱. ↑ مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، ج۱، ص۵۴، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹. ۲. ↑ مدرسی، علی، مرد روزگاران (مدرس شهید، نابغه ملی ایران)، ص۳۸، تهران، هَزاران، ۱۳۷۴، چاپ دوم. ۳. ↑ مدرسی، علی، مرد روزگاران (مدرس شهید، نابغه ملی ایران)،