وزید باد و معطر شد آسمان از تو بهار بود، ولی سردو بی نشان از تو نفس کشید هوا با حضور چشمانت چقدر اشک بریزیم بی امان از تو؟ تبر به دوش به میدان واژه ها رفتیم چگونه شعر بگوییم قهرمان ازتو؟ چه سر به زیر و غم انگیزو ساده می گفتند غبارهای پر از نور آستان از تو شکسته است پرو بالِ هر کبوترِ صحن چقدر خاطره دارند، مهربان از تو . . چگونه اوج نگیرد دلی که خادمِ توست؟ شهید می شود آنکه گرفته جان از تو https://eitaa.com/hediyearjmand