آخرین امام جماعت ایستاده من □ راوی: جانباز حسین اعظمی، ‌همرزم شهید فروردین سال 1362 بود که با هم در تیپ 18 جوادالائمه (ع) لشکر پنج نصر گردان عبدالله به فرماندهی شهید برونسی سازماندهی شده بودیم. یک شب قبل از عملیات یعنی تاریخ 20/1/1362 ما را نزدیک خط مقدم داخل یک رودخانۀ فصلی مستقر کردند که فکر می‌کنم رودخانه دیرج سمت شرهانی شمال خوزستان بود. با توجه به اینکه برد توپخانه و خمپاره‌های دشمن به آنجا می‌رسید، از نیروها خواستند که تجمع نکنید و نماز جماعت هم نداریم. محل استراحت خودتان را هم استتار کنید. ظهر شد و من گوشه‌ای خلوت کنار دیواره رودخانه پیدا کردم که نمازم بخوانم؛ چون شب عملیات هم در پیش بود. تو عالم خودم بودم و شروع کردم به نماز خواندن. نمازم که تمام شد متوجه شدم کسی به من اقتدا کرده است. نگاه کردم دیدم شهید بوزقوچانی است. از فرصت استفاده کرده بود و من متوجه نبودم که نماز جماعت دونفره خوانده‌ایم. از خلوص و صداقتی که داشت، آنجا هم حاضر نبود نمازش را به تنهایی بخواند و روز اول عملیات او از ناحیه دست تیر خورد و من از ناحیۀ نخاع زخمی ‌شدیم.