اسفندماه 1362 به کردستان و کامیاران و پایگاه پیر مقداد که در 45 کیلومتری سنندج بود رفتم و به‌عنوان تک‌تیرانداز مشغول مبارزه با کومله و دموکرات شدم در این مدت مأموریت دوبار به پایگاه ما حمله کردند که کاری از پیش نبردند . خردادماه سال 1363 تسویه کردم و به شهرستان برگشتم در شهرستان جویای کار بودم . 6 ماه به شرکت رفت‌وآمد داشتم که من را قبول نمی‌کردند . بالاخره 18 شهریور 1368 من را قبول کردند . ابتدا در قسمت تعمیرات حمل‌ونقل و مدتی هم انباردار بودم و سپس به ترابری رفتم و از سال 1379 وارد اداره تعمیرات کارگاه مرکزی شدم . و با 25 درصد جانبازی در حال خدمت هستم . حسن قرائی حسن قرائی فرزند غلامحسین سال 1342 در فیض‌آباد محولات از توابع شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد . از ابتدای کودکی به سرخس مهاجرت نمود و تا پایان راهنمایی در سرخس تحصیل کرد . سپس به تربت حیدریه رفت . 15 آبان ماه1361 برای انجام خدمت مقدس سربازی به پادگان آموزشی لویزان تهران اعزام گردید . حسن قرایی مدت 45 روز در لویزان آموزش نظامی دید و سپس در سازمان لشکر ۲۱ حمزه قرار گرفت و به منطقه جنوب و جبهه دهلران رفت . در گردان 347 توپ‌خانه لشکر 21 حمزه توپخانه‌ی 130 میلی‌متری و در آتشبار3 مشغول به خدمت شد . بیشتر دوران خدمتش را در دهلران گذراند . 17 بهمن 1361 جهت انجام عملیات والفجر مقدماتی با آتشبار توپ‌خانه از دهلران به فکه اعزام شد . هر آتشبار 7 قبضه توپ داشت و هر توپ چند تن وزن و هر گلوله توپ هم 30 کیلو وزن داشت . گلوله‌ها ساخت کشور شوروی بود و آغشته به گریس شده بود . کار آماده سازی توپ ها برای شلیک بسیار سخت بود . ابتدا باید گلوله ها را با نفت و گازوییل شستشو می‌دادند و سپس با پارچه تمیز نموده و به پای توپ برای شلیک انتقال می‌دادند . پای هر قبضه توپ 20 تا 30 گلوله برای شلیک آماده می گذاشتند . توپخانه آنها مدت 48 ساعت پشتیبانی نیروهای بسیجی و سپاهی و ارتشی را در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه بر عهده گرفتند و در این مدت حدود 1000 گلوله شلیک نمودند . با پایان یافتن عملیات والفجر مقدماتی توپخانه به دهلران بازگشت و قبل از عملیات خیبر به منطقه پاسگاه زید وهورالعظیم اعزام شد . تاریخ 2 دی ماه 136۲برای آوردن مهمات به زاغه گردان رفتم مقداری مهمات بارگیری کرده و به پای هرقبضه ۱۵۰ تا ۲۰۰ گلوله تقسیم نمودم چون لباسهایم کثیف و بدنم زیاد عرق نموده بود تصمیم گرفتم بروم حمام و یک دوش بگیرم . یک تل خاکی بود که یک تانکر بالای آن قرارداده بودند و یک تانکر نفت و گاز هم برای گرم نمودن آب ‌کنار حمام بود . با رفت و آمد ماشین‌های مهمات گرد و خاک بلند شده بود و دشمن منطقه را شناسایی کرده بود و چند گلوله توپ شلیک کرد که متأسفانه یکی از گلوله ها به تانکر گازوئیل که من در کنارش ایستاده بودم اصابت نمود و منفجر شد ، با انفجار تانکر گازوئیل‌ها هم روی بدن من ریخت و اتش گرفت . بدنم به شدت سوخت طوری که زیرپوش به پوست بدنم چسبیده بود بچه های همسنگرم سریعاً آتش را خاموش کردند و مرا به بیمارستان صحرایی بردند آن‌جا یک ۲۰ لیتری مواد شوینده روی سر و بدنم ریختند که خیلی سوزش داشت نمی‌دانم چه موادی داشت . از آنجا به وسیله آمبولانس به بیمارستان 580 دزفول که متعلق به نیروی هوایی بود منتقل شدم . در مدت بستری 3 عمل جراحی روی من انجام دادند و حدود 20 روز بستری بودم . بعد از بهبودی نسبی یعنی تاریخ 20 دی ماه 1362 من را ترخیص کردند . به من مرخصی دادند و من به تربت برگشتم . بعداز اتمام استراحت به جبهه برگشتم چون مجروح بودم در قسمت مخابرات به عنوان تلفن چی و بیسیم چی در مرکز هدایت آتش توپخانه گراهای گرفته شده را به آتش بار اعلام می کردم . عملیات خیبر در شرف انجام بود ابتدا آتشبار ما را به سمت پاسگاه زید و از آنجابه منطقه هور العظیم منتقل نمودند . هر توپ 130 میلی متری برای کار به محوطه ای با ابعاد 20 در 20 متر نیاز داشت . با توجه به باتلاقی بودن منطقه و وزن بالای توپ 130 میلی متری و فرو رفتن توپ در زمین به ناچار بنا به دستور تغییر موضع دادیم و مقداری به عقب برگشتیم و به‌ جای توپخانه‌ی 130 توپ‌خانه 203 را منتقل نمودند . عراق برای بازپس گیری جزیره خیلی تلاش می کرد معمولا روزانه هرقبضه توپ اجازه داشتیم ۱۵۰ تا ۲۰۰ گلوله شلیک کنیم . حجم عمده شلیک ها و بیشترآتش تهیه از بعداز ظهرتا پاسی از شب بود . هرآتش بار در ساعت خاصی تیراندازی می کرد . این کار چند دلیل داشت ، اول اینکه قبضه داع نکند ، دوم نیروها استراحت کنند و سوم محل آتشبار لو نرود ، حدود۲۰ روز در منطقه عملیاتی بودیم و بعد از پاتکهای دشمن و تثبیت جزیره به دهلران برگشتیم .