در یک مأموریت دیگر که به ما دادند رفتیم سردشت انجا خط پدافندی بود مارا بهعنوان نیروی مهندسی بردند کانالکنی و سنگرسازی با هماهنگی رفتیم برای احداث سنگر . مابین ما و عراقیها روی جاده آسفالت خاکریز زده بودند گفتم بریم سنگر بسازیم به فکرمان نرسید که یه نیروی تأمین بگذاریم یک مدت که مشغول کار بودیم متوجه شدیم دو نفربه سمت ما می آیند . همه ما کپ کردیم دست های خود را بالا بردیم و تسلیم شدیم . نزدیک که آمدند متوجه شدیم بچه های اطلاعات عملیات هستند گفتند نگران نباشید ولی به ما توصیه کردند که قبل از شروع به کار حتماً یه نگهبان بگذاریم و احتیاط کنیم . در ادامه عملیات بیتالمقدس 3خط پدافندی بود تقریباً 12 روز طول کشید که عراق پاتک کرد و تعدادی از نیروها مجروح ، شهید و اسیر شدند . تا پل سیدالشهدا عقبنشینی کردیم پل رو هم تخریب کردند امدیم به پادگان ایلام غرب . گفتند عراق به مهران حمله کرده شب چهارشنبه دعای توسل خواندیم . فرمانده گردان اعلام کرد آماده باشید مأموریت داده اند . نیمههای شب باید برویم . کامیون ها آمدند و به سمت مهران حرکت کردیم در بین راه گفتند برگردید پادگان . به ما مرخصی دادند آمدیم شهرستان .
در برگشت به اهواز رفتیم که ما را به سمت جزیرهی مجنون ،جفیر و شلمچه بردند چون عراق پیشروی کرده بود ، با شروع عملیات بیت المقدس 7 عراقیها را تا مرز بینالمللی عقب راندیم . در این عملیات یکی از بهترین دوستان و همرزمانم بنام موسیپور به شهادت رسید .
فرمانده ما یک روحانی بود به نام سید موسوی از خراسان ، ایشان موقعی که عملیات میشد از اول عملیات تا آخر عملیات در خط مقدم بود در تمام مدت حضورشان در جبهه تا زمان شهادت به مرخصی نرفتند و در نهایت به ارزوی خودشان که شهادت در راه دوست بود رسیدند . بعد از آخرین عملیات ما را به تربت فرستادند و3 ماه آخر خدمتم را در انجا سپری کردم 29 مهرماه 1367 خدمتم تمام شد . مدتی در شهرستان شغل آزاد داشتم . پس از آن به توصیه یکی از اقوام بهصورت پیمانکاری در قسمت ترابری مشغول بکار شدم و بعداً به حراست رفتم سال 1373 بخشنامه تبدیل وضعیت ایثارگران را از بنیاد گرفتم و سال 1380 رسمی شدم و در حال حاضر هم در انبار کالا مشغول خدمت میباشم .