هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_چهل_و_سوم😍🍃 میگفت: "من دوستت دارم،❤️ ولی هر چیزی حد مجاز دا
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 نمی تونستم حرف بزنم😦 چه برسه به این که شوخی کنم.😕 همه قطع امید کرده بودن.😞 چند روز بیشتر فرصت نداشتیم. لباساشو عوض کردم که در🚪 زدن. فریبا گفت: "آقایی👱 اومده با منوچهر کار داره " چادرم رو سرم کردم و درو باز کردم. مرد یا الله گفت و اومد تو. علی رو صدا زدم🗣 بیاد ببینه کیه. میدید اومده کنار منوچهر نشسته، یه دستش✋ رو گذاشته روی سینه ی منوچهر و یه دستش رو روی سرش✋ و دعا میخونه....🙏 من و علی بهت زده نگاه  می کردیم.😳 اومد طرف ما پرسید: "شما خانم👩 ایشون هستید؟ " گفتم: "بله " گفت: "ببینید چی میگم. این کارا رو مو به مو انجام می دید. چهل شب عاشورا بخون { دست راستش رو با انگشت اشاره به صورت تاکید بالا آورد☝️} با صد لعن و صد سلام. اول با دو رکعت نماز حاجت شروع کن. بین دعا هم اصلا حرف نزن." زانوهام حس نداشت. توی دلم فقط امام زمان رو صدا می زدم. اومد بره که دوییدم دنبالش.🚶‍♀ گفتم: "کجا میرید؟ اصلا از کجا اومدید؟" ❓ گفت: "از جایی که دل آقای مدق اونجاست " می لرزیدم....😨 گفتم: "شما منو کلافه کردید.😬 بگید کی هستید " لبخند زد☺️ و گفت: "به دلت❤️ رجوع کن" و رفت.....🚶 با علی از پشت پنجره توی کوچه رو نگاه کردیم.🏙 از خونه که بیرون رفت، یه خانوم همراهش بود. منوچهر توی خونه هم دیده بودش. ما ندیده بودیم. منوچهر دراز کشید روی تخت، پشتش رو به ما کرد و روی صورتش رو کشید... زار میزد.😭😩 تا شب نه آب خورد، نه غذا.🧀🍶 فقط نماز میخوند. به من اصرار می کرد بخوابم. گفت: "حالش خوبه چیزی نمیشه" تا صبح رو به قبله نشست و با حضرت زهرا حرف زد...🙏 می گفت: "من شفا 🤕می خواستم که اومدی و منو شفا بدید؟ اگه بدونم شفاعتم👋 رو می کنید، نمیخوام یه ثانیه ی دیگه بمونم. تا حالا که ندیده بودمتون دلم به فرشته و بچه ها👩‍👧‍👦 بود، اما حالا دیگه نمیخوام بمونم". 😭 اینا رو تا صبح تکرار می کرد. به هق هق افتاده بودم.😢 گفتم: "خیلی بی معرفتی منوچهر.😔 شرایطی به وجود اومده که اگر شفات رو بخوای، راحت میشی.  ما که زندگی نکردیم.👨‍👩‍👧‍👦🏡 تا بود، جنگ💣🔫 بود. بعدشم یه راست رفتی بیمارستان.🏥 حالا میشه چند سال با هم راحت زندگی کنیم" گفت: "اگه چیزی رو که من امروز دیدم👁 میدیدی، تو هم نمی خواستی بمونی"😑 • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi