از مدرسه میومدی خسته و کوفته....پدرت میومد دنبالت مادرت غذات رو آماده میکرد..به بقیه میگفتن آرومتر آبجی از مدرسه اومده خسته است...بعد غذا میرفتی بغل بابا میخوابیدی... حالا اما به خونه نرسیده ... میری سر مزار تا آروم بگیری