•᯽📖᯽•
.
.
••
#قصّه_بشنو ••
•ڪتاب:
#طنزِفریبرز
•بهقلم:ناصرکاوه
•قسمت:(صدوهجدهم)
پــر حاجــی بخشــی تعریــف مــی کــرد: تــوی یکــی از دیدارهــا کــه رزمنــده هــا
خدمـت امـام رفتـه بودنـد مـن هـم همـراه پـدرم بـودم تـوی حسـینیه جـماران مملـو
از جمعیـت بـود... امـام وارد حسـینیه شـد و همـه ایسـتاده شـعار میدادنـد و امـام
هـم دسـتش رو بـرای رزمنـده هـا تکـون مـی داد...
امــام روی صندلــی نشســت و قبــل از اینکــه صحبــت هــاش رو شروع کنــه حاجــی
بخشــی از جــا بلنــد شــد و شروع کــرد شــعار دادن... ماشــاالله...حزب اللــه
بسیجی ها...حزب الله
سپاهی ها...حزب الله
ارتشـی هـا ...حـزب اللـه... و همـه حسـینیه بـه وجـد اومـد و امـام عزیـز هـم از اون
بـالا بـه جمعیـت نـگاه مـی کـرد... حاجـی گفـت: کجـا میریـد... همـه گفتند:کربلا ...
باکــی میریـد... روح اللـه... حاجــی گفــت: منــم ببرید ... همــه یکصــدا گفتنــد: جــا
نداریم...اینجـا بـود، کـه امـام بزرگـوار شروع کـردن بـه خندیـدن... و حاجـی بخشـی
هـم رو بـه امـام در حالیکـه دسـت بـه محاسـن سـفیدش مـی کشـید، گفـت آقاجـان،
ببیـن ایـن جوونها مـن پیرمـرد رو اذیـت مـی کننـد... منبـع: نویـد شـاهد
***
در یکــی از ســفرهای مقــام معظــم رهــبری بــه جنــوب کشــور و بازدیــد از مناطــق
جنگـی، بعـد از ورود ماشـین بـه جـادهای خاکـی حـضرت آقـا فرمودنـد: اگـه امـکان
داره بگذاریــد کمــی هــم مــن رانندگــی کنــم. مــن هــم از ماشــین پیــاده شــدم و
حـضـرت آقــا پشــت فرمــان نشســتند و شروع بــه رانندگــی کردنــد!... بعــد از چنــد
دقیقه ای بـه یـک ایسـت بازرسـی)دژبانی( رسـیدیم و آقـا توقـف کردنـد تـا زنجیـر
را بندازنـد، سربازی کـه آنجـا بـود و ظاهـرا تـازه کار هـم بـود تـا چشـمش بـه آقـا
افتــاد هــل شــد و آمــد جلــو و عــرض ادب و احترامی خدمــت آقــا کــرد و گفــت اجـازه بدهیـد هماهنگی کنـم و رفـت و بـه دژبـان گفـت: قربـان آدم خیلـی مهمـی
تشریف آوردنـد!... دژبـان گفـت: کیـه؟... سرباز دسـتپاچه گفـت: نمیدونم کیـه؛ ولی
میدونـم کـه خیلـی خیلـی مهمـه!... دژبـان گفـت: اگـه نمیشناسیش از کجـا میدونـی
کـه خیلـی مهمـه؟... سرباز گفـت: نمی دونم کیـه ولـی هرکـی هسـت، آیـت اللـه
خامنـه ای رانندشـه!...حضرت آقـا از ایـن خاطـره بـه عنـوان یکـی از شـیرین تریـن
خاطـرات شـان یـاد مـی کننـد.و فرمودنـد: ببینیـد میشـه لطیفـه ای رو گفـت بـدون
اینکـه بـه قومـی توهیـن شـود...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•