🪴 📌راوی: خواهر شهید * مادر و پدرم دو فرزند بیشتر نداشتند یکی من بودم و دیگری قربانعلی و به قول معروف مادرم بیشتر قربانعلی را دوست داشت. قربانعلی درهمان دوران ستمشاهی به عنوان یکی از مهره های اصلی منطقه جنوب تهران در نشر و توزیع اعلامیه های حضرت امام (ره) فعالیت می کرد.   * آن زمان قربانعلی 24 سال بیشتر نداشت وبعد ازمرگ پدر با مادر 58 ساله مان زندگی می کردیم و خرج و مخارج خانه توسط همسرم و قربانعلی که کارمند بخش کترینگ شرکت هواپیمایی ملی ایران بود تامین می شد. روزی که خبر بمب گذاری در سینما رکس آبادان منتشرشد قربانعلی سراسیمه آمد خانه وساک دستی اش را برداشت و ازهمه خداحافظی کرد و گفت: خواهر کارکنان هواپیمایی اعتصاب سه روزه کردند و من باید به آبادان بروم. هر چه من اصرار کردم فایده ای نداشت. هر چند آن زمان رفتن قربانعلی به اهواز برایم سوال بود ولی بعدها فهمیدم برادرم عضو اصلی شاخه های مبارزه با ساواک و رژیم ستمشاهی بوده و آن روز ماموریت انتقال بخشی از اعلامیه های حضرت امام (ره) به اهواز را داشته است. * پس از سه روز اوضاع کشور به هم ریخت. بختیار از ایران بیرون نمی رفت و اعتصابات گسترده تر شد. مادرم خیلی بی تابی می کرد. برای همین عکس قربانعلی را در روزنامه ها چاپ کردیم تا شاید کسی خبری از او داشته باشد. 🔗این مطلب ادامه دارد 🌱 ---🌿----------------------------------------------- کانون عفاف و حجاب دانشگاه کوثر 🆔@hejab_kub