الیکَ… ❤️
یا اَبا الرئوف یا علیّ بن موسی الرّضا 🦋
انقد ذوق سفر و چمدان و قطار داشتن که وسایل رو از من گرفتن و با شوق رفتن که سوار شن. البته مدیریت چهارتاشون تو قطار تا مقصد و خوابوندنشون و سایر حواشی (= دستشویی😩)، تا حدی سخت بود؛ ولی نه به قدری که از بیرون به چشم دیگران مخصوصاً افرادی که فرزند ندارند یا یکی دوتا دارن، میرسه
و نه به قدری که بخواد ما رو از سفر منصرف کنه 🙃
حرم رفتن البته سخت تر خواهدبود احتمالا چون هم شلوغه این ایام، هم اگر بخوام برم نزدیک ضریح و تحت قبه، نمیدونم بچهها رو چه کنم (باید یااز دوستان مشهدیم کمک بگیرم 😊 یا ازش چشم بپوشم یا با چهارتاشون برم)
@hejrat_kon
همسرم باید میرفتن مأموریت و نمیتونستن بیان باهامون. منم همایش دعوتم و باید میومدم. قرار بود مامانم از شهرستان بیان پیشمون که بلیط گیرشون نیومد. حالا الان تو ساعات همایش هم نمیدونم بچهها رو چه کنم 😅
عاشق این وقتام که اینجوری یهو تنها و مستأصل میشم و من میمونم و خدا ☺️ و کاری نمیتونم بکنم؛ قشنگ دست و پا بسته.
خیلی حس جالبیه انتظار گشایش داشتن؛ با لبخند، و البته کمی دلشوره، منتظر بشی ببینی چه گشایشی قراره حاصل بشه ناگهانی.
خیلی وقتام هیچ معجزه خاصی نمیشه. فقط تو میفهمی عه یه توانایی دیگه هم داشتی! یا عه میشد به این راهم فکر کرد! یا نه لزوم نداشته که تو حتماً از این مسیر بری، میتونی حذفش کنی یا تعلیقش کنی یا به تأخیر بندازی یا…
همه اینها گشایشه.
از محدودیت ها، چه عینی چه ذهنی، خارج شدن، گشایشه
و چقدر شیرینه…
خدایا
اونا که گشایش های بزرگ رو چشیدن چقدر غرق لذت شدن😍🥺 به ما هم بچشون؛
رهایی رو
گشایش بزرگ رو