خداحافظ سالار دوربین این‌بار همسر و همسفرِ سوژه را نشان گرفته. یحتمل به میل دل خود سوژه؛ «حسین» ی که از هم‌سفر خود خواسته کاری «زینب» ی کند. . . در گذر روزگاران، حسینِ داستان، در اوج جنگ و بحران، به تأسی از حسینِ ذبیح العطشان، همسر و دختران خود را به دل حادثه میبرد تا با این تشبیه و استعاره، احتمال پیروزی مقاومت را دوچندان کند! تا به شمرها و عمرسعدها یادآوری کند اگر حسین ها می‌روند، زینب‌ها می‌مانند! زینب ها؛ زن‌ها، دخترها، خواهرها، مادرها... مادرها «ام‌وهب» ها . تداوم شعله‌ی شمع «حسین» ها، به سوختن بال «پروانه» ‌هاست اصلاً حسین ها حاصل دامان زهراهایند و پشت حیدرها هم به زهراها محکم است و حتی، ام ابیهای محمدها نیز زهراهایند...! زهراها مادرها زن‌ها . زن رویش را به ملکوت کند، دنیا سرش میچرخد به بالا، می‌رود به عَوالم عشق‌بازی! زن زمینی شود، دنیا سرگرم خاک می‌شود و خاک‌بازی... . . پی‌نوشت : ۱- آدم این کتاب ها رو میخونه، خجالت میکشه که از سختی بچه داری حرف بزنه! واقعاً که سخت بودن فرزند‌آوری، بیشتر یک است! ۲- آدم که این کتاب ها رو میخونه، میگه اگر اونها زندگی کردن، پس ما مشغول چه هستیم! جز روزمرگی و غفلت و افزودن روز به سالهای عمر... 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8