بسم الله الحی مادرم خیلی اهل زندگی بود؛ زندگی یعنی رنگ، نشاط، امید، سرزندگی. مهم ترین تصویر من از مادرم از کودکی، همین است؛ که زندگی ما نشاط داشت و شاد بود. با تلاش مادرم. با اینکه کودکی ما در غربت گذشت، در شرایط مستأجری بود، با نداشتن ماشین شخصی... اما هرگز من مادرم را گلایه دار و ناله کن ندیدم و بالعکس، همیشه درحال برنامه ریزی برای خوشی ما و یک حال خوب و زندگی بهتر. زندگی می‌کرد و زندگی می‌بخشید. همیشه او را امیدوار و دلخوش دیدم. حتی همین سه ماهی که بیماری اش شدت گرفته بود و جسمش تحلیل میرفت، روحیه اش، روحیه امید بود! دو ماه قبل رفتنش، گفتم: مادر برای بچه‌ها تخت جدید خریده ایم. با همان صدای بیمار و ضعیفش گفت: پارچه بخر روتختی شان را برایشان میدوزم! 💔😭 مادرم با وجود و فعالیت بیرون از منزل (مدیر مدرسه، معلم، کار‌شناس اداره آموزش و پرورش، مربی پرورشی و…)، زنی کدبانو و هنرمند بود؛ غذایی که با عشق و حوصله می‌پخت، رسیدگی عاشقانه ای که به تغذیه و سر و حال ما داشت، موادی که خودش به جای خرید محصول کارخانه، در خانه تولید میکرد…اصلاً هنوز که هنوز است در ذهن ما چیزی مثل خریدن «ترشی و مربا و عرقیجات» عجیب است! همیشه خانگی اش را، بهترین کیفیت را، با زحمت مادرم، داشتیم. همینطور انواع میوه خشک، سرکه، ماست،... حتی تا همین اواخر، زردچوبه و دارچین و فلفل و... هم به دست مادرم آسیاب میشد و به خانه‌ ما میرسید. مادرم در عین حال، بسیار به پرهیز از اسراف و تجمل گرایی و مصرف گرایی مقید و حساس بود. دانه برنج هم در خانه ما اسراف نمیشد. من هرگز به یاد ندارم مادرم مانند بسیاری از زنان جامعه، درگیر خرید وسایل غیرضرور، چشم و هم چشمی، تعویض مدام وسایل زندگی، البسه زرق و برق دار، کلاس گذاشتن های پوچ و... باشد. یا مثلاً خودش را درگیر قسط و قرض کرده باشد برای این چیزها! زندگی ما بسیار ساده بود اما روح داشت و معنا. مادرم روی تربیت فرزندان خیلی حساس بود. اصلا حالا که فکر میکنم، اصولی را رعایت میکرد که چند سالی ست کارشناسان تربیتی بیان و تدریس میکنند. رفتار فطری و مبتنی بر عقل و دین سی سال پیش مادرم امروز روی بورس است. آزاد گذاشتن کودک، لوس نکردن بیجا، در عین حال کرامت و احترام کودک، تقویت قوه تفکر و خلاقیت، انتقال آموزه های دینی، محبت و عاطفه بی شرط، مراقبت از کلام خود (اهل ناسزا نبود. حتی «خدا مرگم بده» ی معمول مادران را هم نمیگفت)، مراقبت نسبت به رسانه (آن زمان : تلویزیون و رادیو و ویدئو/موسیقی)، مراقبت درباره گروه همسالان و دوست ها، همراه شدن در بازی و تفریح با ما (حتی بازی کامپیوتری، کنارمان مینشست و بازی میکرد)، انتخاب خانواده های خوب برای رفت و آمد خانوادگی و... مادرم انقلابی بود. از کودکی او را فردی سیاسی و کنشگر یافتم. مادرم هرگز انسانی بی تفاوت نبود! جامعه و اتفاق ها برایش مهم بود. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. از بچگی یادم هست. از تذکر محکم و محترمانه به موسیقی تند فروشگاه ها و رستوران ها تا تذکر و مهربان اما محکم برای حجاب (از سالها پیش؛ که همه سکوت اختیار کردند که جامعه به اینجا رسید/هیچ وقت با نگاه برتری یا اذیت یا… تذکر نمیداد؛ مادرانه بود) تا حتی تذکر دلسوزانه به جوانانی که میدید در مراکز تفریحی قلیان یا سیگار میکشند! پیگیر امور دیگران بود. هیچ وقت بیخیال مشکلات بقیه نمیشد. اگر زندگی زوجی از اطرافیان به جاهای باریک می‌کشید، نمیگفت به من چه؛ میرفت تا کاری کند. امور خیریه هم همینطور. بعد از رفتنش فهمیده‌ام دست خیرش به چه جاهایی کمک می‌رساند. در آخرین باری که بستری بود، شبی که المعمدانی را اسرائیل زد، با صدای ضعیفش به من که کنارش بودم، گفت گوشی ام را بگیر از کارتم فلان قدر بریز برای غزه… خدایش رحمت کند که مادری را در حق ما تمام کرد خداوند رحمت و غفران خود را در حقش تمام کند… @hejrat_kon