🌹___☘___🌹___☘___🌹 داستان خانه خریدن شاعر مشهدی (قسمت سوم) وقتی دیدم باز هم خبری نشد در شماره ۱۸ دی ۱۳۳۵ نوشتم : آقای کفیل شهرداری با ما ز چه مرحمت نداری این کوچه ما مگر عتیقه است یا از زن نامراد و صیغه است کو شامل لطف حضرتت نیست مد نظر محبتت نیست این کوچه سوای دیگران است یا اینکه سوای این و آن است نه ریگ و نه برق و آب دارد نه مذهب و نه کتاب دارد در فصل تموز وا عطش‌هاست در موسم قوس همچو دریاست دانی چه کسم ؟ چرند بافی گر نیست همین اشاره کافی من شاعر و شوخ و نکته سنجم کاری نکنی از تو برنجم رنجیده شوم اگر ز سرکار یکباره شوم از تو طلبکار دیگر نه به خانه‌ات بیایم نی دعوتی از شما نمایم خواهی نکنم اگر ز تو قهر ممنون تو گردم اندر این شهر من بعد شوم رفیق و یارت با شور و شعف خورم ناهارت دستور بده به کارمندان این کوچه کنند نورباران قربان تو و محبت تو تا خود چه رسد ز همت تو اگر قسمت دوم را نخواندی ، اینجا بخوان 👉https://eitaa.com/hekayatvaabyatnab